ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
از فردا به مدت دو هفته میرم خونه ^_____^
..
صبح دل انگیزی بود صبح امررووززز
میدونستم هم اتاقی نقاشیه هم صبح میره و من تو اتاق تنها میشم و بعد از شلوغی همه روزها به یک آرامش خوب میرسم :)))
برعکس روزهای پیش که از شدت آلودگی گلودرد گرفته بودم ولی امروزبخاطر باد و بارونک دیشب هوا خوب و آبی و آفتابیییی بود ... پنجره رو که باز کردم ی نور و باد تند و خفنی خورد تو صورتم، از اونا که همیشه تو فانتزیام دارمشون
... خیلی خوب بودش ، تو دلم گفتم لعنتی جان چقد خوبی تووووو .... میشه هروقت دلم خواستت بیاییی؟؟؟
صبحونه رو که خوردم ، قرار بود برم بیرون و رفتم ... ی مقداری سوغاتی خریدم :)
برای ی دوست ، یکی از اقوام و البته خانه :)
چند روز پیش تولد خواهرجانمان بود و سهم این جانب فقط دیدن عکس های تولد شد و دیگر هیچ ! بچه ها میگفتن بگو برات کیک نگر دارن :/ کیک 24 آبان و نگر دارن 28 ام?? .. اونم مامان من که به بهداشت و سالمی همه چیز گیر میده ... عمرا
.. همون سر سنگین بهش هیچی نگفتم
... البته خب دلمم نمیخواست واقعا :)) بچه هان دگ ^____^ میخواستن به فکر منه دو ماه نرفته خونه باشن *_*
داشتم میگفتم تولد خواهر جانمان بود و سهم اینجانب فقط دیدن عکس ها شد... اما خب حالا که دارم میرم خونه میخواسم حداقل براش ی هدیه ببرم :)))
تو سن نوجونیه و چیز میزای مدرسه و این چیزآ براش جذاب نیست ، لباس و دستبند و گردنبند و پابند و انواع لاک و کلا چیزهایی که فکر میکنه جذابش میکنه براش خوش آینده و خوشحالش میکنه !
این شد که تصمیم گرفتم براش لباس بخرم و خریدم :))
امیدوارم دوست داشته باشه ://
...
بگین چی؟؟؟؟
چمدونم باز کردم و ی جوراب گل گلی توش پیدا کردم واااااای ی جوراب زمینه سرمه ای با گل های صورتیه در واقع اون تو بود ولی یادم نبودش :| بعدش که دیدم و یادش افتادم خعلی حال داد :))
...
رفتیم پیش یکی از استادا ... همون که شخصیت محبوب دانشکده است ! همون که هیشکی وقتی میبینتش راهشو کج نمیکنه و همه از 10 متریش بلند و با خوشحال بهش سلام میدن و اونم با لبخند جواب میده و حالشونو میپرسه !
ما که رفتیم اتاقش مثل همیشه از همون اول شروع کرد به شوخی و خنده ....
بهش گفتیم استاد این دو هفته رو میخوایم بریم ولی پروژه این هفته رو کامل نکردیم ، یعنی دیروز اون مسئول انبار نبودن که دوربین بگیریم و کار کنیم ! گفت اگه برف بباره کارتون سخت میشه ! اما امیدوارم تا برفا کارتون طول نکشه و تموم کنید ... آخرشم گفت اشکال نداره برین ؛ خوش بگذره :)))))
احتمال اینکه اصلا کلاس تشکیل نشه خ زیاده چون خیلی ها برمیگردن خونه ^_^
خیلی این رفیق شدنش رو دوست دارم ! همین کارشه که همه رو جذبش میکنه ! بسیار خوش اخلاق و مهربونه ... در عین حال تو کارش جدیه و سخت میگیره مثلا پروژه نهایی بچه های پارسال و پنج بار رد کرد و گفت دوباره برین کاد کنین ... جوری که رییس دانشکده وساطت میکرد که مشکل چیه که بعد ترم جدبد شروع شده کار نقشه برداری بچه ها تموم نشده ! ما به موقعش درکت هم میکنه *__* :)
...
هر چی کردم چمدونم سبک شه نشد :(( آخه چرا :((( از هیچکدوم نمیتونم بگذرم :|| حالا برگشتنی کاش سبک تر شه ://
هر سری بابا بهم میگه سبک کن بارت رو هر سری هم نمیتونم این کار و عملی کنم ... عیییی خداااااا .... همیشه بارم سنگینه
...
...
چند وقت پیش ملحفه روی تشکم و شستم بعد دو سه روز، آدامسم اوفتاده بود روش و یکم مالیده شده بود
... از اونجایی که حسش نبود بهش بی اعتنا بودم تا اینکه به رسم همه ی روزهای آخر و برگشتنی دیروز شستمش ...
از قبل اون هم برای هوله جانم نقشه میکشیدم اما خب میدونین دگ ؟! هوله آب و خوب جذب میکنه و وقتی کلا خیس میشه چند برابر وزن خشکش وزنش میشه ! منم ک خیلی سختمه آب کشیدن بنظرم خ سخته و نفس گیر و زود زیاد میخواد
!! اما خب دل و زدم به دریا و هوله امم رو هم ی صفا دادم :)))
دوستم میگه خب ببر خونه بشور بیار :/ میگم اون همه هوله رو کول کنم ببرم خونه ؟؟ این همه راه و هوله ببرم و بیارم ؟؟؟؟هوله به اوم گندگی؟؟؟
قانع شد بنده خدا ...
خلاصه که امروز اون کارهای کوچیکم و که مونده بود و انجام دادم و در حال حاضر در حال استراحت هستم و ایشاالله فردا راهی ^___^
من الله التوفییییققق و همچنین عشق بر شما ببارد
وای بعد ٢ ماه داری میری خونه حتما خیلی ذوق داری :))) کلیییی بهت خوش بگذره، سفر بی خطر
قربانت
خوش بگذره عزیزم...تولد ابجیت پساپس مبارک
منم هفته ی بعد میرم ایشالا....
قربانت عزیز دلم
و الا دوهفته تعطیلی عملا غیرممکنه
عه خب بسلامتی .. ما هم این هفته رو در رفتیم و کلاس هس گویا