مثل همه ی شب های آخر دلم گرفته و وقتی دارم به فردا شب فکر میکنم که آخرین شبیه که برمیگردم خونه ، دوست دارم زجه بزنم ... این حس امن بودن خونه بینظیر ترین حس دنیاست ! اینکه مامانم همش پیشمه که هی باهاش حرف بزنم ، این هر چی لازم دارم بابا فراهم میکنه ، اینکه خواهر هست که راست و چپ ماچ صدا دارش کنم ....
دلم میخواد گریه هامو بذارم فردا شب اما نمیشه ، این حس دلتنگی از همین الان شروع شده !!