268-

بعد خب وقتی کلی چیز بد و ناراحت کننده یهو جلو چشم ردیف میشن ، یه بغضی میاد و تا ساعت ها نمیره !

 استاد" نون "که سر نقشه برداری میاد و ازمون کار میخواد که تک تک بتونیم اون کار و انجام بدیم ؛ وقتی ما منو من میکنیم و دست پاچه میشیم ! میگه : یعنی تا این حد ضعیف ؟؟!!

توی همه ی اون ساعت های بغضی به خودم میگم ،یعنی تا این ضعیف؟؟؟؟ 

اما حقیقت اینه که آره تا این حد ضعیف !


...

الان تو سلف نشستم و دختره ی میز کناریمون داره با آب و تاب حرف میزنه و به چشماش ریمل میزنه :))

دخترهای روبرویم هم انگار چند وقته همو ندیدن و دارن راجع چیزهای مختلف حرف میزنن و کلی عکس بهم نشون میدن!

منم نشستم و نهار با گوجه نپخته مو خوردم و دارم وب آپ میکنم :)

خوشحالم که امتان بوووووق ام تموم شد ^_^ اما نکته اینجاست که دگ بارونی نیست که برم ببینمش ! 


... 

هم اتاقی ها هم دیروز رسیدن :) 

...

دلم آران و میخواد ... 

...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد