توی کرکسیون افتخاراتمون ی دونه باز داشت کم داشتیم که نزدیک بود به اون درجه هم نائل شیم :|
بعد دانشگاه گفتیم بریم یکم بچرخیم !
رفتیم یکی از خیابونای بالاشهر (مثلا ) و هی میرفتیم و عکس میگرفتیم و هی میرفتیم هی عکس میگرفتیم ! میدوییدیم :| لالا لالای لالای... میخونیم و عکس میگرفتیم :|
یهو شنیدم یکی از تو خیابون داره میگه: خانوووم ! زیر لب گفتم خفه شو بابا ! پیاده رو خلوت و تا چشم کار میکرد کسی نبود و زمین سفید بود ! از بچه ها چند قدم جلو تر بودم و سرم و انداخته بودم پایین و به قدم هام نگاه میکردم ! یهو حس کردم یکی از پشت داره میگه آهای خانومم !
برگشتیم همه ! دیدیم یه مرده است لباس نظامی پوشیده !
+گفت واچه عکس گرفتین ؟! به دوستم گفت گوشی تو بده !
-دوستم گفت : کارت شناسایی تونو ببینم !
+گفت گوشی تو بده ببینم !
-گفت : آخه چرا بدم ! من تا کارتتون نمیتونم، نمیتونم گوشی مو بدم .
+به داخل ماشین اشاره کرد و گفت : کارت شناسایی میخوای ، اون تو رو ببین ! ما همه داخل ماشین و نگا کردیم ! چند نفر بودن با لباس شخصی نشسته بودن !
یارو گوشی دوستم کشید و دوستمم بهش نداد ! رفت طرف ماشین گفت کارت شناسایی میخواد !
یکی که لباس شخصی پوشیده بود از ماشین پیاده شد اومد سمتمون !! اینم دستش بی سیم بود ! در حالی که زیپ کاپشنش رو باز میکرد گفت کارت شناسایی میخوای ؟! من داشتم سکته رو میزدم ...
مرد اولیه گفت این همه تابلو پس چین ؟؟ من گفتم آخه چی شده ؟؟ گفت میدونین اینجا کجاست؟؟ گفتیم نع ! گفتش اینجا جلوی اداره ا....ط/لا^^^ع،ا،ت ! انگار ی آب سرد ریختن رو سرم ... شو ک شدم ... مرده گفت حالا اگه کارت شناسایی میخوای بیا بریم داخل بهتون نشون بدم ، گوشی رم از دست دوستم کشید و گفت : رمزتو بزن ببینم !! حالا این وسط دوستمم میگه بدین رمزشو بزنم ... اونم نداد و گفت زود باش بزن ! گفتم توروخدا برو بزن حالا ! رفت جلو اون یارو رمزش رو زد و مرده هم رفت سروقت عکسا ! همشو پاک کرد ... دوستمم میگه : اوا رفت تو گالریم داره عکسامو میبینه :| ی سرباز دگ هم اومد و باهاش حرف زد و یه احترام نظامی بهش کرد و رفت ! اون احترامه رو که دیدم دلم لرزید ! گفتم عجب غلطی کردیم ها ! حالا مرده داره عکسارو نگا میکنه بشه میگه اینها تابلوعه تو عکستون هست ، چطور ندیدین ! گفتیم بابا بخدا ندیدیم ! گفت چطور عکس گرفتن و بلدین این همه تابلو رو ندیدین !!! داشت عکسارو پاک میکرد و به دوستم گفت کارت شناسایی ! دوستمم متوجه نشد ؛ یارو گفت چس گفتین؟ اینم میگه چیزی نگفتم من ! به ترکی گفت کارت شناساییتو بده : بعد حالا این دوستمم فارسه ترکی متوجه نمیشه ! نفهمید چی گفت : مرده گفت کارت شناسایی !!! گفتم بابا کارت شناسایی تو بده !
ترکی که صحبت کرد ... فهمیدم فارسی سختشه ! شروع کردم باهاش ترکی حرف زدن ! گفتم جناب ببخشید ما دانشجوییم ، اینجا شهر خودمون نیست که بشناسیم ! بخدا ما نمیدونستیم !!!
اونم گفت شما اومدین تو این هوا برف بازی مام داریم اینجا گشت میزنیم که امنیت ایجاد کنیم براتون بعد شما اینجوری برخود میکنین ! گفتم ما بخاطر حرف هایی که شنیدیم به هر کسی که لباس نظامی میپوشه اعتماد نمیکنیم ! گفت دگ بی سیم و ... داریم ! گفتم بعله اما ما واقعا نمیدونستیم اینجا چه منطقه ایه که اطرافش لباس نظامی پوش باشه !بعدم کلی ازش عذرخواهی کردم ! ( من که باهاش ترکی حرف زدم ، خیلی راحت تر بود براش... یکم آروم تر شد !! )
کارت ملی دوستمم داد به سربازه گفت اطلاعاتش رو ثبت کن !
حالا این وسط ، تو گیر و دار عذرخواهی منو و استرس ثبت کردن اطلاعات یه خانومه با ماشینش اومده نگر داشته ،مرده رو صدا کرده میگه : ولشون کنین ، اینا بچه ان ! مرده هم عصبانی ! رو کرده به من میگه شما بچه این ؟! منم موندم چی بگم ! گفتم طرف زنه رو نگیرم ، حالا ب منم گیر میده! به خانومه گفتم خیلی ممنون خانوم ... هیچی نیست شما تشریفات ببرین ! سو تفاهم شده !! خانومه دوباره میگه آقا ایما بچه آن کاری باهاشون نداشته باشین ! اون سربازه اطلاعات کارت رو نمیدونم بیسیم زد چکار کرد ! بعدم اومد از دوستم شماره باباش و آدرس خونشون رو گرفت ! دگ منم بازم از خانومه تشکر کردم که بره و شر درست نکنه واسه خودش!
خانومه دگ سوار شد و رفت !
سربازه پرسید از مافوقش چی میگرفت خانومه ؟! اونم گفت هیچ قاشق نشسته بود داشت میگرفت بیاید منم جمع کنید !!!
تو دلم گفتم : وای خوب شد طرف زنه رو نگرفتم و جلوش آه و ناله نکردم و الا هم واسه خودم دردسر میشد هم واسه اون ! اینام دنبال بهونه بودن فقد !
بعدم کارت ملی دوستم و بهمون دادن و گفتن میتونین برین !
دگ حتی نتونستم بپرسم ؛ حالا که ثبت کردین ینی که چی شده؟؟
دگ رفتیم و به بچه ها گفتم بیاین بریم اونور خیابون ! رفتیم اونور ! وای من همچنان میترسیدم ! بعد اونا میخندیدن :/ دوستمم میگه وای گوشیم و گرفت دستش برد اونور !
گفتم بابا ول کن حالا توم ! ی کاری کرده با گوشیت لابد ... اصن بخونه چیز میز هات ، مگه ما س...یا....س/ی هستیم یا چی که نگران اطلاعات داخل گوشیت بودی !!
آخرشم نتونستم خنده هاشونو درک کنم ! میگفتن باحال بود ○_• ...
دگ خلاصه خطر از بیخ گوشمون گذشت !! اون مرده واقعا جدی و ترسناک بود ! اون مرد اولیه هم شاید سرباز نبود ولی من بش میگم سرباز !
کل من از این به بعد غلط بکنم از اون طرف خیابون برم ! بعدم لامصب خیابونه اند بزرگ هست که دیوار همین تشکیلات یه 500 متری میشد ! هی میرفتیم هی تموم نمیشد !
انصافا هم ما تابلویی ندیده بودیم !! و اونجارم نمیدونستیم کجا و الا آزار نداشتیم که ی عکس گرفتن انقده ... !!!
گفتم که حواستون باشه ... همیشه اول تابلو های اطرافتون رو چک کنین بعد مبادرت به شادی و عکس گرفتن کنین