یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

از اول این هفته درگیر غرفه و غرفه داری بودیم !

تجربه خوبی بود :)

من و سه چهارتا از هم کلاسیام و البته با همکاری ترم بالایی ها غرفه دار غرفه شهرسازی بودیم !

شنبه کلا مشغول طراحی و درست کردن بودیم ، شبش دگ داغون خسته برگشتیم خوابگاه ، البته چون دیر کرده بودیم (10 دقیقه ) کلی با کمک سرپرستمون بحث کردم و اونم میگفت شماره دانشجویی تونو بدین ، باید بدم حراست واسه تاخیرتون :| منم بهش ندادم گفتم نمیدم! چون من قبلش زنگ زدم به سرپرستمون که بگم اشکال نداره چند دقیقه تاخیر؟؟ که خب سرپرستمون گوشیشو برنداشت و کمک سرپرسته میگفت خودش عمدا برنداشت ؛ اینو که گفت منم گفتم چطور شما پاسخگو نیستین منم جواب شما رو نمیدم! شماره دانشجوییمو از پرونده پیدا کن :) + من و از حراست نترسون ، چون کاری نکردم و اگه حراست هم ازم توضیح بخواد همین هارو بهش میگم و مشکلی نیست :))

این بود شرح بحث ما با کمک سرپرست ... مون!

فرداش که روز اول نمایشگاه بود باز کلا اونجا بودیم :)

دیروز که میشه دوشنبه اونجا نبودیم ! و بچه های دگ رفته بودن!

اما امروز رفتیم ، از همه روزا غرفه مون منظم تر و فعال تر و بهتر بود :)

.....

با چند تا از پسرهای ترم بالایمون آشنا شدم ، تا حالا با هیچ کدوم برخورد نداشتم و اینکه بعضی ها شونو شتاختم خوشحالم. 

 تجربه خوبی بود!

.....

امروز چند تا از پسرای برق اومده بودن غرفه مون ؛ کلی راجع به هنر و شهرسازی و برق باهم صحبت کردیم ! ترم 8 بودن و از رشته شون اصلا راضی نبودن ، میگفتن فقط سختی داره و علاقه ای بهش نداریم! وقتی راجع به رشته مون بهشون توضیح میدادیم یکیشون میگفت واای سینا اشتباه کردیم ، ببین رشته رو ، چقد شیرینه! سینا هم تایید میکرد!

بعدش رفتیم غرفه اونا و قرار شد اونا راجع به رشته شون توضیح بدن ، در حد سطح ما توضیح دادن :) خب رشته اونا هم جذابیت های خودش رو داشت ، و باید برای درکش و فهمش یک سری چیز هایی رو خوب تصور کنی! این تحلیل منه که دوست دارم از هر چیزی یه دید کلی و تصوری داشته باشم.

.....

یک چیزی که راجع به غرفه دوست دارم بگم اینه که طراحیش اففتتتضضضاح بود :))

مثلا دبیر انجمن های دانشکده اومدن گفتن هممون ادغام شیم و غرفه مون یه غرفه بزرگ شه و غرفه ، غرفه هنر باشه! به این ترتیب بود که نظم بهم خورد و وسط طرح های شهرسازی طرح های نقاشی و مرمت و میشد دید :|

این بخش به گندترین حالت ممکن بود !

بعدشم چون هر رشته( بجز شهرسازی ) از رنگ های قهوه ای و کرمی برای طراحی غرفه استفاده کرده بودن ، نمای کلی غرفه شبیه غرفه دفاع مقدس بود انگار :/ 

خیلیناراحت بودم واسه این قضیه ، اما خب وقت نبود واسه رنگای بهتر و فقط اینجور رنگ ها رو خریده بودن...

.....

یه چیز دگ ای هم که داشت این بود که یکسری از برادرای ترم بالاییمون انگار فقط واسه ل.ا.س زدن با دوستان نقاشی اومده بودن و چون میدیدن غرفه خودمون زیاد بهشون خوش نمیگذره  رفته بودن عرفه نقاشی :) 

میتونم بگم سر جمع یک ساعت غرفه خودمون نبودن...!

اما با این حال خوشحالم که سمت ما نبودن و ما تونستیم کارمون رو به نحو احسنت انجام بدیم :))



تحت تاثیر :)))

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

157 -

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

156 -

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

155 -

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.