یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

دغدغه یک کنکوری! 14

خب الحمدلله رب العالمین ، کنکور ارشد و دادم تموم شد


والا به جز زبان بقیه درسا فکر میکنم متوسط رو به خوب زدم! ولی تا ببینیم ضد حال نخوریم ایشالله


دوستام که همه بعد کنکور قنبرک زده بودن :( یکی حرف نمیزد، یکی حوصله نداشت، یکی گریه  میکرد!!!! 

من؟؟؟

من معمولی بودم! کلا حسی نداشتم :(( ینی فکر میکردم حالا انقدرم غمناک نبود!!! 


خلاصه هیچی دگ :)) اینم از کنکور ارشد :)

باورم نمیشه کنکور ارشد دادم!!! ینی همین بود لیسانس؟؟؟؟؟؟؟


تو ذهنم لیسانس و ارشد و کنکور ارشد و ... خیلی بزرگ بود! ولی الان میبینم هم خیلی نزدیکن و هم آنقدر بزرگ نیستن! البته من تو هر مقطع از زندگی به مقطع قبلیم گفتم همییین؟؟؟؟؟ 


...

فردا خیلی از دوستای معماریم کنکور دارن، براشون آرزوی موفقیت دارم :) 

دغدغه یک کنکوری! 13

به طرز عجیبی بیخیالم :)))

نمیدونم چرا :)) 


ذاتا در شرایط بحرانی یک آرامش عجیبی دارم :/

فکر کنم این ویژگیم به درد هلال احمر و اینا بخوره  برم اونجا مشغول شم چطوره؟؟ 

ینی خودمم خودمو شگفت زده میکنم و میخندم از حالت هام :/

آخه کدوم کنکوری انقدر ریلکس میشه ؟؟؟ هومم؟؟؟!!


وضعیت تست ها؟؟ همونجوری و یکجورایی دگ حالش و ندارم!! کلا دگ یک مدلیم انگار! انگار یک جامدی بودم الان آب شدم... حالت مایع شدم! یک مایع غلیظ و حرص درآر که خیلی آروم حرکت میکنه و عین خیالشم نیس :/


خلاصه این مدلیم :/

راستش ۷۰ درصد از خودم راضیم! ۳۰ درصد نه! دگ مونده به سوالا و شانس من :)


یادم نمیاد هیچوقت برای یک امتحانی آماده آماده رفته باشم!! گویا اصلا عادت ندارم اون مدلی...

رو مود خاصیم الان! رو مود تو افق محو بودن 


هیچی دگ همین!!

دغدغه یک کنکوری! 12

گوبا چند سال پیش یک وبلاگی رو پیدا میکنم و بعد خیلی زود نویسنده میاد میگه میخوام گروه بزنم بیاین اونجا باهم آشنا شیم :)) منم میرم تو گروهه و بعد وسطا نویسنده قهر میکنه میره و اما اون گروهه و اعضاش همچنان هستن و منم توی گروه هستم و حسابی باهم دوست شدیم :)))


نویسنده محترم وبلاگ توی چنل تلگرامیش نوشته داره طلاق میگیره و این چند روز خانمای گروه همه صحبتشون تحلیل زندگی خودشون و نویسنده هست و..... 

تا جایی که کار رسید به اینکه بهتره قبل ازدواج چه وکالت هایی رو خانم از آقا بگیره! 

منم گوشام و تیز کردم یکی از اعضای گروه که از قضا وکیل هست اون لیست رو بفرسته برامون و منم سیوش کنم داشته باشم برا روزهای احتمالی :)


راستیش این خانوما انقدر غر زدن از شوهراشون و شرایط و قانونی که برای جدا شدن ازشون حمایت نمیکنه .. من به سرم زد ا صلا قید ازدواج رو بزنم و نیوفتم تو این همه دردسر!!!  

بعد یکیشون به یکی از دخترای مجرد گروه گفت معطل نشین برای اینکه تقدیر برات یکی رو رقم بزنه بلکه خودت خوب بگرد.. 

منم خواستم قضیه رو باز کنن و منظورشون از  خوب بگرد رو بگن :) 

یکیشون گفت هرچقدر میتونین تجربه کسب کنید در چهارچوب های خانوادگی و شخصی و... 

یکیشونم گفت وارد رابطه بشید تا وقتی وارد رابطه نشید نمیدونید چی به چیه! 


راستش با اولی موافقم و با دومی هم دارم موافق میشم ... در واقع همون قضیه شنیدن کی بود مانند دیدن هست :))


...

داشتم به این فکر میکردم  که کسی جرئت نداره بیاد بهم پیشنهاد بده رابطه ای رو شروع کنیم و دلمم نمیخواد شل کنم :) 

باید شجاعتش رو داشته باشه احتمالا  


البته اون خانم دومیه این رو هم گفت که نکته سنج باشید و حواس جمع و سخت گیر :)))) 


دگ همین...


...

امروزم درصدام تعریفی نداشت ؛ ) خدایااااااا! !! بخیر بگذرون :))

دغدغه یک کنکوری! 11

گویا ۱۰ روز بیشتر تا کنکور ارشد نمونده و من ناامیدم از نتایج تست هام :)


نمیدونم چی قراره بشه :) نمیدونم توی این ده روز چقدر میتونم وضعیتم و تغییر بدم!

کم هم با وضعیت مطلوب فاصله ندارم زیاده.. در واقع نوسان زیاد داره درصدام و این نشون میده چندان مسلط نیستم. 

خلاصه که اینجوریم و امیدوارم روز کنکور روز خوبی باشه...


بیشتر از این کلافه ام که پلن b توی زندگیم ندارم. .. ینی برنامه ای در صورت نشدن وضعیت مطلوب اولیه :) خیلی بده و باید جدی بهش فکر کنم. در واقع برای همه این باید باشه .. ینی هممون داشته باشیمش تا با خیال آسوده تر جلو بریم. .

خیلی آینده برای گنگه! حتی دو ماه بعدم! و این خوب نیست این که تو برنامه مشخصی توی ذهنت نداشته باشی خوب نیست.. 

و مثل همیشه به این میرسم که من نمیدونم چی میتونه خوشحالم کنه، چه چیز دقیقا... البته یک حدس هایی میزنم.

خلاصه که توی یک حالت این مدلی هستم... کاش به خیر بگذره ://// کاش!!!!



.....

راستی آمار وبلاگمم کار نمیکنه، کسی میدونه چرا ؟؟

دغدغه یک کنکوری! 10

یک کتابی خریدم توی نمایشگاه کتاب تهران به اسم "تکه‌هایی از یک کل منسجم" :) - نویسنده: پونه مقیمی

توی یک بخش توضیحاتی راجع به افراد خشمگین و عصبانی میده :) قانعم کرد آران رو همینجوری و یکهویی با خشم و عصبانیتش تنها نگذارم :) البته به خودم حق میدم یک موقع‌هایی از دستم در بره اما باز تصمیم دارم بهش کمک کنم و آرامشش رو هم ببینم :) 


 پروسه امروز خوب بود :) ینی بی‌ناراحتی از هم جدا شدیم :)


...

فکر کنم قبلنم چند بار نوشتم من حسادت زیادی رو دور و برم حس کردم تا حالا :)) و همیشه هم به این فکر کردم که چرا؟؟ مگه من چکار کردم؟؟!! 


امروز متوجه شدم من نمیتونم همه رو قانع کنم و با خودم دوستشون کنم :) اگر ناراحتن یا غصه دارن یا حرص میخورن به خودشون مربوطه :)) و همون طور که من با غم و غصه هام کنار میام اونها هم میتونن و مجدد به خودشون مربوطه :))


یک چیزی که همیشه ته ذهنم هست اینه که این دنیا ضعیف ها رو بدجوری عذاب میده! حالا یا ضعیف یا کسی که ضعیف بودن رو انتخاب میکنه و یا ژست آسیب دیده به خودش میگیره :)

اگر پا نشی و ادامه ندی کسی از غیب ظاهر نخواهد شد.. 

هر کسی راهی داره :)))


...


امروز کلیییییی میوه خریدم :))) میوه های تابستونی بسیار دوست داشتنی ان :))))) 

[اگر روزه اید شرمنده] گوجه سبز و توت فرنگی و زردآلو و توت سفید و خیار و گوجه و کدو و هویج خریدم :)) 

یک بسته سبزی خوردن پاک شده هم خریدم و قراره با آران نصفش کنیم :))  

فکر کردن به اینکه میوه حال پوستم رو خوب میکنه سر ذوق میارتم :))) 

امروز یکی از دوستام میگفت به دکتر گفتم: دکتر کرم دور چشم میخوام!!!!  بعد دکتر هم خندید و گفت اینا همه چرتن :// 

بهش گفتم آب و میوه زیاد بخور :) کرم دور چشم نمیخواد  

حالا من خودم پوستم عالی نیست اما خب میوه و سبزیجات واقعا صفا میده پوست رو :) 


...


راستی امروز آخرین جلسه کلاس‌های دوره کارشناسیم بود:))

به همین زودی تموم شد و به همین زودی چند ماه و هفته آینده خواهد گذشت و من در عین ناباوری فارغ التحصیل میشم :))


اینکه چقدر بزرگ شدم و چقدر خوب بود و حتی نمیتونم توصیف کنم... خوشحالمممم و ممنونم از خودم :)))))))))))))))