یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

فامیل

نمیدونم شمام از این فامیلا دارید یا نه ؟! ما که زیاد داریم؛ از اون فامیلا که اصلا ندیدینشون و فقط اسم و رسمشون آشناست؛ این فامیلای ما چون خیلی سال پیش مهاجرت کردن و رفتن به شهرهای مختلف ایران بعدم ازدواج و موندگاری تو همون شهرا باعث شده که این فاصله‌ها زیاد شه...

حالا دختر یکی از این اقوام هست که یک دختر ۲۰و ۸-۹ ساله است و توی یکی از فدراسیون‌های ورزشی یک پستی داره و خلاصه تو اون رشته شناخته شده است ، گویا استاد دانشگاه‌ هم هست و دکترای یک چیزی داره ( فک کنم معماری )داره ... بعد من ایشونو تو اینستاگرام پیدا کردم و از اونجایی که پیجش پابلیک بود یکم چرخیدم توش و به پست ایشون تو اون فدراسیون پی بردم بعدم اینکه استاده و گویا بسیار محبوب هم هست چون زیر اون پسته دانشجوهاش کلی لاو ترکونده بودن براش (بالاخره خودم دانشجوام میدونم چه کامنتی ابراز علاقه است و کدوم دستمال‌کشی ) ایشون رو هم در این امر  بسیار پایه و اوکی دیدم و کلی هم ایشان لاو ترکوندن و از هممممممههههه‌ مهم‌تر چقدر خوب دانشجوهاش رو تشویق کرده بود :)))) 

خیلی خوب بود که بهشون واضح و صریح گفته بود من بهتون افتخار میکنم و مطمئنم یک روزی همتون آدمای موفقی میشین و به من زنگ میزنید و خبر موفقیت‌هاتون رو بهم میدید :)))

فک کننننننن !!! اینا اگه خیلی بی انگیزه هم باشن با حرفه‌ استاد محبوبشون یک تکونی به خودشون میدن :))) 

البته من فقط از استاد "عین" توقع عدم سرزنش و تنبیه رو دارم تشویق و میزارم برای رویاهام

خلاااااااصه از این حرکت و برخورد فامیل دوووور بسیار لذت بردم *____* ایول بهش :))



میگم شاید ما کلا همو نبینیم بعید هم نیست :/ البته پدر و مادرامون همو دیدنا -_-

به کجا داریم میریم؟؟

خودسانسوری ۲

نمیدونم بقیه چقدر با قضیه گزینش تو ایران مشکل دارن اما من خودم هیییییچ اعتقادی بهش ندارم... 

من شنیدم که خب تو مصاحبه ها سوالات شرعی خیلی بیشتر از سوالات تخصصی تعیین کننده‌ است. 

یادمه موقع انتخاب رشته خانواده خیلی دوست داشتن که من دبیری بخونم بعد خب دبیری از اون رشته‌هاس که گزینش داره، من بهشون میگفتم من اگه مصاحبه هم برم قطعا رد میشم ینی خب منم مینویستم مث خیلی ها کاسه اون روز کلی اطلاعات شرعی جمع کنم بعدم چادر سرم کنم برم مصاحبه ولی خب بعدش چی؟؟؟ بعدش که من نمیتونستم اونطور که اونا میخوان رفتار کنم!!!! کلا غصه‌ام گرفته بود واسه این قضیه، اما خب باز خدارو شکر زد و شهر ما اون سال دبیر خانوم از رشته ریاضی پذیرش نکرد و کلا همه چی برام منتفی شد! 

اما خب میخوام بکم چقدر این کارا و دخالت دادن مذهب تو همه چی درست بوده؟؟ اگه درسته پس چرا این همه کارمند بی مسئولیت داریم؟ چقدر کارمند داریم که اصلا سیستم و روحیه شون واسه کارشون نیست؟! چرا اصلی‌هارو ول کردیم چسبیدیم به فرعی‌ها؟؟ چرا یک تست سلامت روانی از کسایی که به مصاحبه دعوت میشن به عمل نمیاد؟؟ چرا من توی تحصیلم این همه مسئول و معلم مریض و عقده‌ای و خسته دیدم؟؟؟ باز حالا میگن خوب شده ببین قبلا چی بوده؟!! واقعا دلم میخواد یک روز از معمام بپرسم سوال شرعی تو مصاحبه ات چقدر تو کار و زندگیت به دردت خورده؟؟ 

حالا بعضی ها میگن وقتی کسی اطلاعات شرعی داره ینی یک آدم دیندار و درستیه! ولی من اینجوری فکر نمیکنم این اطلاعات با چند روز وقت گذاشتن هم میشه از بر شد اما همچنان یک آدم عقده‌ای و بی مسئولیت باقی موند. بیشتر مخالفتمم بخاطر نتیجه ای هست که میبینیم... و الا اگه نتیجه دیده بودیم میگفتم اوکی عالیه ادامه بدیم!!!

بعد حالا دیروز دیدم دغدغه یکی از دوستان که در آستانه گزینش هستش اینه‌که عکس خودش و پروفایلش بزاره یا نه خیلی بده این ترسا... فک کن شب و روز زحمت بکشی بعد فیلترت یک چنین آیتم‌هایی رو ملاک قرار بده، خیلی خنده داره بخدا!!!!


حالا این اذیت هاشون هیچی، اون پارتی بازی‌هاش! اون از قبل تعیین کردناشون!!! ایناش دردناک‌تره


با این اوصاف در پایان لازم میدونم بگم و من‌ الله توفیق

خود سانسوری

بچه ها مستند ساکنین زمین رو دیدید؟؟

من توی گروهی با این مستند آشنا شدم و الان رفتم چند دقیقه‌ی اول بخش "علم" اون مستند رو تو آپارات دیدم، خیلی ببخشیدا اما تنها کلمه‌ای که به ذهنم میرسید برای گفتن به اون آدما کثافت بود. درجا فیلم و قطع کردم چون اعصابم نمیکشید ببینم دارن با حرارت شعله یک حیوان زنده رو میسوزونن! برای چی؟؟ برای انجام یک سری آزمایشات !


ما واقعا کی هستیم؟؟؟؟ اونا کین؟؟؟ واسه این قرص و داروهایی که میخوریم چندتا از این حیونا زنده زنده زجر کشیدن؟؟ چند تاشون مردن؟؟؟


این علم پزشکی روز به روز داره منفور تر میشه تو ذهنم! خیلی‌ها دارن میرن دنبال طب سنتی ایرانی و طب های چینی و مدیتیشن و ... 

از قرص و دارو هایی که دکترای‌ ما میدن فقط عوارضش میمونه و بس! در واقع علم پزشکی با اینهمه کشت و کشتاری که راه انداخته هنوووووز راه درمان خیلی از بیماری‌هارو پیدا نکرده و این باید باعث خجالت همه‌ی کسایی باشه که با وقاحت تمام دارن روی حیونای بی‌دفاع آزمایش انجام میدن... یک لحظه تصور کنیم ما جای اون حیون بودیم و داشتن ما رو میسوزوندن... چقدر دردناکه؟؟ چقدر وحشت داره؟؟ اصلا تصورش چقدر سخته؟!! قطعا اون حیون خیلی بیشتر از این تصور ما زجر کشیده و درد داشته...

حالا چرا اینا برام مهمه؟! چون غریزه‌ام رو برانگیخته!! با تفکر الانم به هیچ حس ببشتر از حس غریزیم بها نمیدم ! وقتی از غریزه و احساسمون فاصله گرفتیم این همه بلا سر هم آوردیم ، ادامه دادن این راه بی معنی نیست؟؟


خب داشتم میگفتم؛ فعلا که این علم و این بند و بساط فقط آزارش واسه حیوناس و خیلی اوقات هم برای انسان‌ها.... همیشه به سرطانی‌ها و کسایی که به این علم پناه میبرن تا بیشتر عمر کنن فکر میکنم، بعد دکتر براشون دارو تجویز میکنه تا زنده بمونن همین‌طوز به انواع و اقسام داروهای شیمیایی بسته میشن و درد بدن بیشتر میشه!!! همین زنده نگهداشتن زوری یک جور زجرکش کردن آدما نیست؟؟؟ آدمایی که از بدو تولد به زورِ دارو زنده میمونن ، بعد در طول زندگی هم باز چند بار با این داروها جون سالم به در میبرن اما یکجا همه چی استاپ میشه و طبیعت میگیرتشون و میخواد اونارو به عنوان موجودات ضعیف سیاره‌اش از بین ببره! توی حیونا و گیاه ها اینجوریه که جفت ضعیف میمیره و از چرخه خارج میشه اما ما به زور دوا و دارو آدم‌ها رو زنده نگه میداریم،‌ آدم‌هایی که ذاتا ضعیفن برای باقی موندن تو چرخه!!!

نمیدونم چیه اصلا... باز به این جمله میرسم که ما کی هستیم؟؟

این یک سوال بی جوابه برای من....


خیلی ها ازش فرار میکنن ، یک جورایی منم ازش فرار میکنم، اما  اون بالاخره پیدام میکنه!!!!


امشب یکم از این مستند و دیدم و حالم و بد کرد، دیشب هم مستند توطئه کاوی رو دیدم! نمیدونم چقدر میشه بهش اعتماد کرد اما توی مستند امشبی با چشمهای خودم دیدم چه بالایی سر حیونا میاوردن... و این هیچ دانش علمی قبلی نمیخواست برای تعیین درستی یا غلطی اینکار ما هممون احساس و عاطفه داریم و این احساس و عاطفه نسبت به حیونا هم هست و غریزه‌مون بهمون حکم میکنه ناراحت شیم و این بنظرم الکی و دروغ نیست ... من به حسی که غریزه‌ام میگه احترام میزارم و هیچ توجیهی رو نمیپذیرم! 

خیلی عصبانیم و اولدمنصرف شدن که این پست و منتشر کنم اما میکنم اما بعد نظرم عوض شد!!! 

همون طور که از عنوان پست معلومه میخواستم از خودسانسوری بنویسم اما ذهنم نتونست این بحث نادیده بگیره! 




عاشقانه >< ><

توی دو روز ۱۱ قسمت از عاشقانه رو با مامان نگاه کردیم 

جالبیش اینجاست پیمان از نظر قیافه خیلی شبیه پسرخاله‌امه و از لحاظ حرکات و ادا ها کپشه ... 

شخصیت محبوبه من پگاهه :)))) 


کلا زیاد فیلم اوکی و ایده‌الی نیستا اما میخوام بدونم چی میشه بالاخره ! مامان گویا از من مشتاق‌تره! 

این شخصیت گیسو رو هم دوست نداشتم، بخاطر زیاد حرف زدنش با سهیل.... 

هرچی باشه مردا زود تحت تاثیر قرار میگیرن !!! بخصوص مردی که توی رابطه‌‌ی رسمیش مشکل داره! خلاصه بدم میاد از زن‌هایی که زیاد حرف میزنن! 

همچنان معتقدم مهناز افشار و گلزار خیلی غیر طبیعی بازی میکنن ، همین کیفیت فیلم و پایین میاره!!! کلا من یک فیلم که درست و درمون ندیدم ازشون! بازیگرای خیلی محبوبی نیستن برام!


مثلا اون شخصیت محمود چیه، بازیگر بهتر از اون نبود!

همون‌طور که گفتم از شخصیت پگاه خوشم میاد و البته ریحانه ! لبخندای ریحانه رو بسیار دوست میدارررررممممم ^_____^ 


خیلی هم دوست دارم بدونم این حاجی چطور رسوا میشه؟؟؟ میدونم همه آدما یک راز مگو تو زندگیشون دارن اما این مرد زندگیش سراسر تناقضه و این برای منی که بیننده فیلمم آزاردهنده است چه برسد به کسی که بخواد با یک چنین کسی زندگی کنه!!!! 


شخصیت درسا یک شخصیت خیلی معمولیه بنظرم خیلی خاص نیست ، نمیدونم شاید من نظری ندارم! 

رضا رو بخاطر درک بعضی مسائلش دوست دارم... مثلا حمایت از خواهرش یا برخورد با همسرش!!

دختر رضا و ریحانه "دنا" هم زیاد حرف میزنه اصلا چه معنی داره اخه -_____-

بارونه لعنتی

داره بارون میباره و من دیونه شدم!!! 

همیشه همین طوریم !!!

جلو بارون کنترل عقل و هوش خودم و ندارم!!!