یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

ارتباطات

اینجا خیلی نوشتم از تجربه ام و حسی که به اولین جایی که کار میکردم دارم. حالا دیروز یه پروژه دگ که باهاشون داشتم تموم شد و درجا لفت دادم از گروه

چون اصلا حس خوبی بهشون ندارم و میدونم از کم تجربگی من سواستفاده کردن چند سال پیش. 

مامانم میگه نباید زود لفت میدادی، میگه باس میموندی... باید میموندی و ارتباطت و باهاشون حفظ میکردی... میگه ممکنه بهشون احتیاج داشته باشی در آینده.. 

خب واقعیت من به صورت فردی با رئیس ارتباط دارم اما با کل مجموعه و برنامه هاش نه و دوست ندارم اصلا! در حدی که تو گروهم نمیخوام باشم :)) 


خودم حس خوبی دارم به کاری که کردم :)))))

بنظرم یه جورایی محافظت از روح و روان خودم هست :) و پیام روشن به اونا :)) 



چند وقت پیش که یه جلسه انتقادات و پیشنهادات بود .. قشنگگگگگ خودم و خالی کردم :) و هر چی لازم بود بهشون گفتم :) بعد خواستن باهام جلسه بذارن جهت ارائه توضیحات که من گفتم دگ تموم شده این قضایا برام و دگ جلسه ای تشکیل نشد:) خوبیش این بود هر چی تو این ۲ سال تو دلم جمع شده بود بهشون گفتم *_* ..

دگ اینم از این.. ترجیح میدم ارتباطم خیلی محدود باشه تا هر روز کسایی که علاقه ای بهشون ندارم رو ببینم ^_^

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد