یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

کوه، شیمی، آشنایی ناموفق ><

امروز رفتیم بیرون بعد معلم شیمی دوران دبیرستانم و دیدیم، سلام و علیک و اینا  که با مامانم کردن رو کرد به دوستش و اشاره کرد به من و گفت فوق العاده مودب بود :) 

من با اکثر معلما رابطه خوبی داشتم اما انتظار این صراحت و  هم نداشتم.. 

جالبه یه بار با یه معلم شیمی دگ مون دعوام شد و ... 

اول خواستم داستانشو بنویسم بعد گفتم ولش کن:)


خلاصه اینم از امروز 

...

سر و ته پروپوزال و امروز یه طوری هم آوردم :) البته خب ترم پیش نوشته بودمش یکم اصلاح لازم داشت فقط .. فلذا انجام دادم.


دگ فعلا همین :))

میرم فیلم ببینم. مامانم اینا که از این فیلم های ایرانی میبینن حوصله ام نمیکشه تی وی نگاه کنم! خوراک من مستند و اخباره

...

هاااا اینم بگم :/// چند وقت پیش دختر دوست مامانم که دورا دور باهم آشنا و دوست بودیم بهم پی ام داد و میخواست که با داداشش  در ارتباط باشم و همو بشناسیم و احیانا ازدواج و اینا ... بعد آقا پسره به لحاظ کارش و مهمتر از اون ۹ سال بزرگتر از خودم بودم و یه مهم‌تر از همه حس و حال و آمادگی خودم گفتم نه و تمام شد. 

حالا امروز که رفته بودیم کوه اونجا دختره رو دیدیم و روشو کرد اونور  

اولش من گفتم شاید ندید ولی مامانم میگه دید و روشو کرد اونور!!!! راست میگه من خیلی خوشبینانه میگفتم!!! خلاصه مامانم خیلی بدش اومد .. البته چیز خیلی مهمی ام نبود اما دگ!!! به قول مامانم ازش بعید بود. انگار قرارداد داشتم باهاشون زدم زیرش! 

یعنی چی خب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد