-
پس از یکسال
پنجشنبه 4 فروردین 1401 21:01
حرف خاصی نیست صرفا خواستم بگم در این یک سال و چند ماه خیلی چیزها بر من گذشته و ازش تو کانال تلگرامم گفتم :) اینجا هر از گاهی میام :) نه زیاد :) آدرس تلگرامم : @ whitegreensheida
-
کار و بار
چهارشنبه 1 بهمن 1399 23:57
این روزها بیشتر در مورد کارم مینویسم اونم تو کانال تلگرام :)) @whitegreensheida
-
اولین روز کاری رسمییی :)
جمعه 9 آبان 1399 02:32
امروز اولین روز کاری رسمیم بود. همون حدود ۷:۳۰ تا ۸ تو اداره جلسه داشتیم با رئیس، تا ۹ و ربع اینا تو جلسه بودیم و دگ نیم ساعت آخرش من حس میکردم دارن چرت و پرت میگن بهم!! از جلسه اومدیم کسی نتایج جلسه و توصیه های رئیس رو مکتوب نکرد! یه برگه برداشتم یادداشت کردم خودم. ... داشتیم رو پروژه خودمون کار میکردیم که رئیس به...
-
اولین روز کاری و حراست اداره :/
پنجشنبه 8 آبان 1399 00:05
مامانم میگهه آدم تو ۳۰ سال کار کردن ممکنه یه بار حراست و ببینه که بیاد براش حرف بزنه اما تو همون روز اول دیدی این از شانس توعه! اما به هر حال امروز اولین روز کاریم تو این اداره بود :))هرچند با طعم گس حراست و ترسوندن هاش بود اما دوست داشتم :) از فردا صبح رسما زندگی کارمندی استارت میخوره :)) امروز یکم دیر رفتم چون دیر...
-
اندر احوالات زندگی با یک جفت پدر و مادر نادان
یکشنبه 4 آبان 1399 22:11
فکر میکنم با نمونه بارز یه پدر و مادر نادان دارم تو یه خونه زندگی میکنم :)) پر از عقده و بغض قورت داده شده ... پر از خشم پر از حرفی که ن میتونن بهم بزنن، عدم توانایی در گفت و گوی کوفتی:)) متاسفم براشون :) امیدوارم من مادر نادانی نشم در آینده :) + والله مجبور نیستین وقتی خودتون با خودتون درگیرین ۴ نفر دیگه رم گرفتار...
-
ارتباطات
یکشنبه 4 آبان 1399 15:33
اینجا خیلی نوشتم از تجربه ام و حسی که به اولین جایی که کار میکردم دارم. حالا دیروز یه پروژه دگ که باهاشون داشتم تموم شد و درجا لفت دادم از گروه چون اصلا حس خوبی بهشون ندارم و میدونم از کم تجربگی من سواستفاده کردن چند سال پیش. مامانم میگه نباید زود لفت میدادی، میگه باس میموندی... باید میموندی و ارتباطت و باهاشون حفظ...
-
پست سوم امروز ><
جمعه 2 آبان 1399 17:18
بخدا انقدر لذت میبرم... نشستم در آرامش کارهام و میکنم
-
مامانم استاد عذاب وجدان دادنه..
جمعه 2 آبان 1399 17:09
مامانم استاد عذاب وجدان دادنه.. یکی از مهارت هایی که بعد از بالغ شدن و شناخت جزیی از این دنیا باید در خودمون تقویت کنیم اینه که فیلتر داشته باشیم برای پذیرش یا عدم پذیرش خیلی از حرفا! اینم مستلزم اینه که خودت و خوب بشناسی.. تا اگر کسی دست گذاشت جای حساست شاخکات تیز شه فیلتر رو روشن کنی:) متنفرم از واسط بودن! متنفر!...
-
هر چی آدم موفق تر میشه ممکنه منزوی تر هم بشه
جمعه 2 آبان 1399 13:18
دیروز و پریروز دو تا روز خیلی خوب بودن خیلی دوییدم! خیلییییی ... اما برا اتفاق خوبی میدوییدم بنابراین دوسش دارم. بعدا ازش بیشتر میگم :) ... میگم چقدر اینکه میگن وقتی آدم معروف میشه منزوی تر میشه درسته... بنظرم هرچی موفق تر هم باشی این انزوا عه بیشتر میاد... باید بری با هم ردهای هات بچرخی :) باید وارد فاز جدیدی بشی تا...
-
کوه، شیمی، آشنایی ناموفق ><
شنبه 26 مهر 1399 22:13
امروز رفتیم بیرون بعد معلم شیمی دوران دبیرستانم و دیدیم، سلام و علیک و اینا که با مامانم کردن رو کرد به دوستش و اشاره کرد به من و گفت فوق العاده مودب بود :) من با اکثر معلما رابطه خوبی داشتم اما انتظار این صراحت و هم نداشتم.. جالبه یه بار با یه معلم شیمی دگ مون دعوام شد و ... اول خواستم داستانشو بنویسم بعد گفتم ولش...
-
سر زدن به جناب حافظ :))
پنجشنبه 24 مهر 1399 01:32
شما رو نمیدونم اما خودم اینجوریم که وقتی واقعا نمیدونم چکار کنم یا چطور میشه، یه فال حافظ باز میکنم :) دل من رو هم مثل دل خیلی ها گرم میکنه :) ... تازه فهمیدم هر وقت دلم خواست برم یه دوش بگیرم عقب نندازمش.. زود برم.. چون دوش گرفتن برای من شادابی روانی هم میاره :(( و نباید عقب بندازمش!! الان حالی که امشب دارم و بنظرم...
-
22 مهر 99
دوشنبه 21 مهر 1399 18:56
من نمیدونم مامانم چرا فکر میکنه وقتی خودش نمیتونه یه مشکلش و با بابا حل کنه ما باید بیوفتیم تو دور و ما کمک کنیم تا حل شه... امروز رسما بهش گفتم رو کمک ما حساب نکن!! میدونم براش سخته و خسته میشه اما واقعیت مشکلات دو تا آدم بالغ و از اون مهم تر دو تا زن و شوهر همون دو تا زن و شوهر میتونن حل کنن و لا غیر! از طرفیم من...
-
18 مهر 99
جمعه 18 مهر 1399 21:31
میگم چه خوب که لیمو شیرین هست، فکر کن نبود :/// واااای امروز یکم زبان خوندم، ولی حال کار دیگه ندارم. هوا هم سرد شده شدیییییییییییید. فردا مراسم خاکسپاریه شجریانه :) با اینکه اصلا شجریان گوش نمیدادم اما از دیروز که یک موج غم و اندوه تو فضاهای مجازی راه افتاده تو روحیه ام تاثیر گذاشته و همش ته دلم ناراحتم :) خدا رحمتش...
-
اربعین و شجریان
پنجشنبه 17 مهر 1399 17:06
چقدر امروز غمگینه .. هم اربعینه هم خبر فوت شجریان دلم گرفتتتتتتت کاش فوت نمیشدن... کاش ما انقدر هر روز حرف ناراحتت کننده نمیشنیدیم .. از وقتی گفتن مریضه همش تو دلم میگفتم خدایاااا کاش به این زودیا فوت نکنه.. خدایا کاش این خبر بده به مردممون نرسه ... کاش خوب شه.. خوب شه تا حال مردم هم خوب بشه ... تا سویه های امید...
-
2مهر ۹۹
پنجشنبه 3 مهر 1399 01:05
خب سلاااام به همههه :) تو تعطیلات بین دو ترم ارشد هستم :)) میگم عجبببب ارشدی شدااا :// همش تعطیلات و تو خونه :| اما همچنان معتقدم در هر موقعیتی باید چشم ها باز باشه ببینیم تو این شرایط بهترین کار چیه :))))) شروع کردم دارم یه نرم افزاری و یاد میگیرم. فاز استراحت طوری هم دارم همزمان :)) تحویل پروژه های سنگینی داشتم :))...
-
12 شهریور ۹۹
پنجشنبه 13 شهریور 1399 02:28
این روزها به شدت مشغول کارهای تحویل پروژه ام هستم. شنبه تموم میشن ولی منم واقعا له اممم! !! کاش کرونا نبود میشد یه سفر خوب رفت! خستگیام در بشه :))) دلم یه سفر تنهایی میخواد :))) شایدم خوابگاه و زندگی مستقل :)) کلا دلم برا با خودم بودن تنگ شده... تو این ۴ سال سابقه نداشته این قدر از زندگی مستقل دور باشم! امیدوارم شرایط...
-
۲۹ تیر ۹۹
دوشنبه 30 تیر 1399 02:16
دوست داشتم کتاب انسان در جست و جوی معنا رو بخونم. رفتم کتاب خونه های شهر نداشتن. ... دارم فکر میکنم چقدر چند سال پیش پوستم کلفت نبود! در حد پوست پیاز شاید بود. الان پیاز دو لا شدم. هنوز با موکت خیلی فاصله هست. به قول دکتر هلاکویی پوست نازک بودن و حساس بودن افتخار نیست تو این روزگار ! اصلا!! ... امشب یک مستند دیدم تحت...
-
مستند علف
شنبه 28 تیر 1399 02:13
امشب مستند علف رو دیدم. اگر بگم فوق العاده بود اغراق نکردم، واقعا فوق العاده دوست داشتنی و جذاب بود. حدود ۱۰۰ سال پیش ۵۰ هزار نفر از عشایر بختیاری و نیم میلیون بز و گاو و گوسفندشون و... باهم حرکت میکنن و ماه ها راه میرن تا به غذا برسن. از کارون میگذرن، زودکوه ۳۷۰۰ متری و فتح میکنن، از صخرهها بالا میرن، قایق میسازن،...
-
۱۹ تیر ۹۹
جمعه 20 تیر 1399 02:22
به این نتیجه رسیدم زندگی با خانواده سخت شده برام چون حدود ۵ ساله که از هم فاصله داشتیم ... من گهگاه و بین زندگی دانشجویی میومدم و میرفتم :)) من عوض شدم... راجع به خیلی چیزها خوندم و نظرم عوض شده ... نظرامون از هم فاصله گرفته ! من رویا ساختم برا خودم، تصمیم های مهم گرفتم، قدم های مختلف برداشتم ... برنامه ریختم برا...
-
۱۸ تیر ۹۹
پنجشنبه 19 تیر 1399 02:03
عمیقا فکر در مورد آینده مبهم دل نگرانم میکنه ... نمیخوام بیشتر توضیح بدم چون شاید خیلیا که اینارو میخونید خودتون همچین حسی دارید :)) زندگی سخت شده :)) برای توان من سخته :)) در ۲۳ سالگی :)))))))
-
۱۷ تیر ۹۹
سهشنبه 17 تیر 1399 23:06
چند روزیه حال ندارم زیاد. یکمش مربوط به همون قضیه حال گیریه. یکمش فشار درسا و ماهیت اونهاست که چون طراحی هست روندش کنده و حداقل ۲ هفته وقت میخواد ایده ای تو ذهنم شکل بگیره و اجراییش کنم در غیر این صورت چیز جالبی از توش در نمیاد که خوشم بیاد ازش :( شاید هم بشه فعلا که نشده :) یکمم احتمالا بخاطر پریودمه که نزدیکه......
-
۱۵ تیر ۹۹
دوشنبه 16 تیر 1399 02:28
امروز رفتیم جلسه و یک یارویی همکاره اون دختر دیروزی یک جور تابلویی از دستم دلخور بود چون طرف روانشناس هم هست یک مدلی با تکنیک حرف میزنه منم چون خودم یک مدت باهاشون کار کردم میدونم چجوریان :)))) خلاصه کوتاه نیومدم و بالاخره حرف خودم و اوکیش کردم. البته کلا سه نفر بودیم که من و یک نفر دگ هم عقیده بودیم و این یارو هم هعی...
-
۱۴ تیر ۹۹
یکشنبه 15 تیر 1399 03:18
شایدم بگن اخلاق خوبی نیست و ... اما من حس میکنم حال آدمایی که فکر میکنن خیلی زرنگن و باید بگیرم!! دیشب داشتم با یکی صحبت ریزی میکردم که حین صحبتام رفت و بعد گفت نتش قطع شد و حرفا بمونه برا فردا یعنی امروز ۱۴ تیر... منم با توجه به شناختی که ازش داشتم حس کردم پیچوند و از اونجایی که خیلی جدی داشتم براش حرف میزدم بهم...
-
نصفه شب ۶ تیر ۹۹
جمعه 6 تیر 1399 02:37
سلام من باز اومدم امشب با یک همکلاسی دوران کارشناسیم حرف میزدم، بابا چقدددر پسره خفن شده بووود!!! ترم دو ارشده، ۲ تا مقاله نوشته بود، یه کتاب ترجمه کرده بود، تو چندتا شرکت مشاور مدیر پروژه برداشت شده! هر از چند گاهی هم پروژه فریلنسری میگیره، آموزشگاه ها هم برنامه هایی که بلد هست رو تدریس میکنه! من که خیلییی حال کردم...
-
۲۰ رمضان
جمعه 26 اردیبهشت 1399 01:51
امشبم حسم مث شب قدر پارساله، میگم تسلیم کی باشم؟ چی بگم؟؟ کو؟؟ کجاست؟ مغرورم انگار! . . امروز کلی کار کردم، از پیاده روی و زبان خوندن گرفته تا کمک به کارهای خونه! دو روز پیش تحویل پر وژه داشتیم آنقدر چند ساعت پشت لپ تاپ نشسته بودم دو روزه گردنم انگاری خشک شده، درد خفیفی داره!!! فردا جمعه است، خوشحالم که هفته هنوز تموم...
-
نتایج تمرین نه گفتن بعد 2 سال
شنبه 20 اردیبهشت 1399 13:00
امروز رفتم آرشیو اردیبهشت 98 رو خوندم دیدم ععع! اونروزا از اینکه یک مدل قاطعی بهی کی نه گفتم خوشحال بودم و اومدم اینجا نوشتم که چطور مهارت "نه گفتن" رو در خودم تقویت کردم. جالبیش اینجاست. چند روز پیش به یکی مشاوره میدادم چطور نه بگه!!!! الام میبینم دو سال دقیقا برای این کار زحمت کشیدم، مطالعه کردم، با خودم...
-
۱۳ اردیبهشت ۹۹ - ۲
یکشنبه 14 اردیبهشت 1399 02:21
امروز جدای از اینکه کلی نصیحت و حرف شنیدم و حالم و بد کردن زنگ زدم با دو تا از معلمام صحبت کردم!! معلم اولی مربی مهدمون بود!! دومی دبیر دین و زندگی دبیرستانم!! بعد چندسااال باهاش حرف زدم و روز معلم رو تبریک گفتم :)) ازم در مورد اینکه کجا هستم و کار پیدا کردم یا نه و... پرسید :) منم ازش در مورد اینکه الان کجا هستند و...
-
۱۳ اردیبهشت ۹۹
یکشنبه 14 اردیبهشت 1399 01:57
فکر کن اگر با دنیای وبلاگ آشنا نشده بودم چی میشد؟ حتما یک آدم دگ بودم!!! دیشب یک پست اینستاگرامی گذاشتم بعد دوستم میگفت باز خاطره بازی کردی، بیا بیرون از این فاز! خب چکار کنم؟؟ من خیلی از روزهای گذشته مو دوست دارم.. برمیگردم مرورشون میکنم، اصلا ناخودآگاه مرور میشه برام، چکارش کنم؟؟ حرفش حس بدی بهم داد! چند روز پیش هم...
-
سال ۹۸ :)
جمعه 1 فروردین 1399 01:15
امسال سال پر فراز و نشیبی بود برام. فک کنم برا همه ۲۲ ساله ها اینجوری میگذره .. از اولین روزهای سال داشتم درس میخوندم که ارشد تهران قبول بشم در حالی که واقعا کم آورده بودم کنکور عقب افتاد و تونستم برگردم به کورس، کنکور و دادم و مرحله اول ۳۷ شدم ولی مرحله دو خوب نبود و تهران قبول نشدم. همه ۱۰-۱۱ ماه سخت درس خوندن من...
-
۲۱ دی ماه ۹۸
یکشنبه 22 دی 1398 00:49
سلام خوبین؟؟ میدونم اوضاع مملکت چنان قاراش میشه که نگو اما من امیدوارم با فشار مردم به سمت درستی برن..خب از خودم بگممن دارم برا امتحانای پایانی ترم یک ارشد آماده میشم..البته اگرررررر این اخبار اجازه بده و گریه و آه و ناله امان بده :))...از ترم یکمون اصلا راضی نیستم.. هیچی یاد نگرفتیم :/ دو تا از درسا فقط وقتمون تلف شد...