یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

277 -

(حس ویرایش نیست ، پوزش )

طبق معمول معادلات رو خواب موندم ! 

عمیقا حسش نیست ! چون آن تو باغ نیستم استاد چ میفرمایند ... تا دوهفته پیش بخاطر اینکه واسه ی درس مبهم از خوابم نزنم نمیرفتم اما اینبار هم مث همه دفعاتی که میخواستم برم و نشد برم ؛ خواب مون :/

به واقع می افتم :)

منتظر خبرش باشین :|


با آرامشی دلنشین صبحانه خوردم و رفتم ! با استاد عین داشتیم ، بازم یکم ادا هایی مبنی بر اینکه من استادم و ... رو اجرا کرد و منم هیچ نچ نچ میکردم :) دارم سعی میکنم ب ادا هاش توجه نکنم فقط از حرفاش بهره ببرم :|


واسه آخر ترم میخواست ی تکلیف توپ بده ! اما بچه ها گفتن وقت نداریم و نمیتونیم و ... بعد دگ اونم دید منطقیه ، بیخیال شد !

واقعا منطقی بود حرفمون ! واسه ی کار گنده باید از اول ترم میگفت که وقت کافی داشتیم ! وای فک کن پروژه اش رو انجام میدادیم ... ی روزمه خوب هم بود برامون !! اما واقعا نمیتونیم برسیم ... وای کاش میشد ... دوست داشتم :((((



با دوستم پریدیم تو سرویس و پیش ب سوی تربیت که امتان ترم بود :| بعد رفتیم استاد فرمودن بهمون گفتن امتحان تربیت از هفته اول دی :/ میمونه هفته بعد .... جا داشت دو تا راست و چپ نثارش مینمودم ... اما استاده ژسته  



بعد تربیت رفتیم نهار ! آخراش بود ، جاتون خالی ته دیگ هم داشت ... 

بعدش گفتیم چکار کنیم چکار نکنیم گفتیم بریم جاهایی که تا حالا نرفتیم !؟

تصمیم گرفتیم پیاده بریم سمت سر در دانشگاه ... همیشه با سرویس از اونجا رد شده بودیم ... هیچ وقت پیاده نرفته بودیم :) بعد اما امروز رفتیم ... رفتیم تا اونجا اما قبلش ی ساختمونی بود (نمیدونم چی بود ؟! :/) ورودیش شیشه ای بود بعد با دوستم کلی جلوش عکس خز و خیل و مسخره بازی گرفتیم ... آخرم با سر در عکس نگرفتیم ... 

البته بنده که از سلفی خوشم نمیاد و معمولا تمایلی بهش ندارم و دوستم هم انقدر مث من در گیر این شیشهه شده بود کلا یادش رفت با سر در سلفی بگیره  چی میخواستیم چی شد  ...

 


بعد دوباره پریدیم تو سرویس و رفتیم دانشکده خودمون ! تاریخ داشتیم :| 

یعنی عمیقا دلم میخواد که تموم شه ! باز ی جلسه ازش مونده !

آخرای کلاس پا شدم رفتم بوفه ، چایی خوردم :)) 

لذت خیلی بیشتر نشستن سر کلاس بود !



درسته که سه شنبه میان ترم تاریخ :| دارم و هیچی بلد نیستم ، اما دلیل نمیشد جشن شب یلدای امشب دانشگاه و نرم  

بهههههههه .... ب واقع اگر نمیرفتم مراسم و از دست داده بودم !!

وای عالیه بود ...پسره رسما داشت اون بالا میرقصید ، واااایییی ... صندلی داغ اساتید بود  ... بعد از اساتید سوالی شخصی میپرسیدن  ... ی چند تا شون پروفسور بودن :/ بعد خب فکر میکردم بابا اینا دگ کین آوردن ولی خیلی پایه و باحال بودن استاداش  ... 

ی  کیک 120 کیلویی هم بود ! این کیک آوردن ها تازه مد شده تودانشگاه ... هر مراسم ی کیکم میذارن :| ربط و بی ربط ...

پشمک هم دادن :) هرچند به ما نرسید :/

مسابقه هایی بود ! بعد برنده ها با شماره هایی که میگفتن یکی از جایزه هایی رو که رو میز بود و میبردن ! 

بزرگترین جعبه ها توشون کلم بود  وای ینی ترکیده بودیم با اون کلم هاآآآآ  ... آخرش گفتن کسایی که جایزه شون کلم شد فردا برن دفتر فرهنگی جایزه اصلی شون رو بگیرن ... اینا جهت فان بودن برنامه گذاشته شده بود 


بعد آخه مجریه هم موجود جالب و باحالی بود !!! 


همه چی دست به دست هم داد که خوشم بیاد و بعد مدت ها کلی بخندم :))))


...

آخ جون که فردا با استاد نون جبرانی داریم :) ب واقع کمبودش و حس میکنم !!!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد