یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

278-

به و به و بهههههههه که امتان فردا کنسل شد  

وای که چقد خوشحال شدییییمممم ، خراب شدیم رو سر هومن و گفتیم زنگ بزن استاد بگو لغو کنه امتانو؛ اونم  زنگید و اومد گفت حله کنسله!  

والا چه امتحانی آخه ! هفته ی آخر دانشگاه که میان ترم نمیگیرن ! خوب شد نخوندما ... هم از آخر هفته ام استفاده کردم و هم دیشب رفتم جشن ^_______^ به واقع همش چسبیییییددد :))))))

بقول حامد : استاد مرسی که هستی ( هفته پیش خودمونو کشتیم بیخیال امتحان شه قبول نکرد:/ )


وقتی هومن اومد کلاس و گفت امتان کنسله ؛ استاد "نون" سر کلاس بود و بچه ها دورش جمع بودن داشت به سوالآی بچه ها جواب میداد ، ماهم پراکندهوداشتیم آماده میشدیم بریم ! بعد اینکه گفت کنسله ، یهو همه هورااااا و داد و هوار و آخ جون و این کارا سر دادن و استاد "نون" هم بهت زده از خنده مون و بچه بازی مون یهو ی لحظه ترسید :| بعدش گفت برین بیرون خوشحالی کنین 


اعتراف میکنم خیلی بچه ایم ... تو کلاس مث دبیرستان  همه باهم صحبت میکنیم ، ی تکیه کلام های خاصی بینمون هست ، مث دبیرستان محافل مسخره کردن و درآوردن ادای استادارو داریم ،  تو سالن دنبال هم میدوییم ! به نماینده مون میگیم مبصر! ، اونم میاد ما رو ساکت میکنه ... 

سر کلاس یهو یکی میگه استاد این زیاد حرف میزنه ... یا یکی میگه استاد جای اینو عوض کنین :| بعد استادا شاخ درمیارن 

در واقع همه ی اینا جهت مسخره بازی و ایجاد فضای شاد تو کلاس انجام میشه که مورد استقبال برخی اساتید هم قرار میگیره ، بعضی هام چون تک بعدی هستن نمیتونن درک کنن اینا شوخیه !

اما به هرحال ما کار خودمون رو میکنیم و خودمون واسه خودمون فضای شاد ایجاد میکنیم ... ترم بالایی هایی که میان کلاس ما ، میگن شما چقد بچه این :| اما به نظر من اونا چقد بی مزه ان که اینجوری نیستن !!! 

بعد خب اما ما چون باهم شوخی داریم ، خیلی باهم راحتیم از هر لحاظ ! البته ن که اونا راحت نباشن ، اونام راحتن ؛ اما اونا راحتی رو توی چیز دگ ای میبینن که من باهاش موافق نیستم ! 

عمیقا جو کلاس رو دوست دارم ؛ درسته که از لحاظ ی سری چهارچوب ها و قواعد به هیچکدوم از بچه ها نزدیک نیستم اما در کل خوبن !

...


واسه شب یلدای فردا میریم خونه ی یکی از بچه ها که خونه داره:))) همه شهرسازیا و اون دو تا معماری که نمیتونیم از خودمون جداشون کنیم هم هستن 10 نفریم !


...


استاد "نون" پروژه نهایی رو امروز بهمون داد و توجیه شدیم مثلا :/ 

و گفت تا روز امتحان فرصت دارین که تحویل بدین ! و کلی اصرار و التماس ما مبنی بر عقب انداختن زمان تحویل چاره ساز نبود و حتی گفت به ازای هر روز دیر تحویل دادن ، سقف نمره ی نمره کم میشه :| 


دلم براش ی ذره شده بود ! خوب شد اومدش:)) 

کاش ترم بعد باهاش درس داشته باشیم ... و الا ما کجا بتونیم راحت و دلچسب سر ب سر هم بذاریم و همش قاه قاه بخندیم :/


...

امروز چقدر خبرای جالب شنیدم ... 

مثلا اینکه اون پسر ارشده که برام gis ریخت با یکی از این معماری هایی که ی رنگ شهرسازی تو رگاشون هست دوست شده  

بعد مثلا اون دو تا ترم بالاییمون که باهم دوست بودن و کلی حسود داشتن باهم کات کردن :/

یا مثلا همکلاسیم که خیلی اندامش خوب و بقولی س//ک ..س/ی هست ی مربی داره که میره خونشون و بهش تمرین میده !!!

بقول بچه ها مرفه بی دره   ...


... 


دوستان هم گروهی نقشه برداری میخواستن بذارن برن خونه شون که بنده عمیقا و قوین مخالفت کردم و گفتم باید بمونین تموم کنیم تحویل بدیم بعد بریم  !!!

خدارو شکر استاد هم قبول نکرد عقب بندازه، که ی بهونه شه دستشون !!


...

پاشم برم حموم ، و بعدشم زیبا سازی ناخن ها و ... که فردا کلی کار داریم :)))


یلدا پیشاپیش مبارک ؛ فال حافظ یادتون نره 




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد