ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
این پست رو دارم از خوابگاهی میگذارم که چند روز براش دوییدم!
دیروز که رفته بودم دنبال کارهای آران خیلی اتفاقی سفره دلم رو جلوی مسئول آموزشمون باز کردم و مشکل خوابگاهم رو گفتم و اون هم گفت برو پیش فلانی و بگو من فرستادمت و بگو مشکلت و حل کنه ! رفتم پیش فلانی و با یک تلفن ،خوابگاه مورد نظر ازآن من شد!
امشب که اینجام دلم گرفته ... اینجا خوابگاه دانشکده خودمون نیست و هیچکسی جز ۳ نفر تو این خوابگاه به آی بزرگی برام آشنا نیستند !
همه غریبه و حس ا نمهاجر ها رو دارم که یهو وارد ی جامعه ناشناخته میشن !
هم اتاقی هام ب ظاهر خیلی خوبن :) دو تا جنوبی داریم ! من عااااششششققققق جنوبی هام ! آدم های دوست داشتنی هست خیلییییی دوست داشتنی !
...
همیشه فکر میکردم من از اون دختراشم که هیچ وقت دلم نمیخواد دوست پسرم برام از اون خرس های گنده بخره !!! بعد ولی الان حسن عوض شده و اتفاقا دوست دارمشمون و دارم فکر میکنم چه رنگیش رو بیشتر دوست دارم ! هنوز تصمیم قطعی نیست !
فعلا
خیلی سخته تطبیق دادن خودت با محیط جدید
منم از وقتی که اومدم ایران هر روز با کلی سختی و مشکل رو به رو میشم.
:) اما خب سخته وقتی هیچ چهره ای برات آشنا نیست و حرف مشترکی باهم نداریم ... حتی تا دانشگاه هممسیر همنیستیم !
اما میدونم که بهش عادت میکنم!