یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

۳۰۷-

این پست رو دارم از خوابگاهی میگذارم که چند روز براش دوییدم‌! 

دیروز که رفته بودم دنبال کارهای آران خیلی اتفاقی سفره دلم رو جلوی مسئول آموزشمون باز کردم و مشکل خوابگاهم رو گفتم و اون هم گفت برو پیش فلانی و بگو من فرستادمت و بگو مشکلت و حل کنه ! رفتم پیش فلانی و با یک تلفن ،خوابگاه مورد نظر ازآن من شد!


امشب که اینجام‌ دلم گرفته ... اینجا خوابگاه دانشکده خودمون نیست و هیچکسی جز ۳ نفر تو این خوابگاه به آی بزرگی برام آشنا نیستند ! 

همه غریبه و حس ا ن‌مهاجر ها رو دارم که یهو وارد ی جامعه ناشناخته میشن !


هم اتاقی هام ب ظاهر خیلی خوبن :) دو تا جنوبی داریم ! من عااااششششققققق جنوبی هام ! آدم های دوست داشتنی هست خیلییییی دوست داشتنی ! 

...

 همیشه فکر میکردم من از اون دختراشم که هیچ وقت دلم نمیخواد دوست پسرم برام از اون خرس های گنده بخره ‌!!! بعد ولی الان حسن عوض شده و اتفاقا دوست دارمشمون و دارم فکر میکنم چه رنگیش رو بیشتر دوست دارم ! هنوز تصمیم قطعی نیست !


فعلا 

نظرات 1 + ارسال نظر
dina دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 02:03 http://meine-taglichen-tweets.blogsky.com/

خیلی سخته تطبیق دادن خودت با محیط جدید
منم از وقتی که اومدم ایران هر روز با کلی سختی و مشکل رو به رو میشم.

:) اما‌ خب سخته وقتی هیچ چهره ای برات آشنا نیست و حرف مشترکی باهم نداریم ... حتی تا دانشگاه هم‌مسیر هم‌نیستیم !
اما میدونم که بهش عادت میکنم‌!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد