یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

ما خانووومم مهندس هستیم .. اووهوووومممم

همین جور که توی دفتر جناب مهندس نشسته بودیم و منتظر ایشون بودیم  من داشتم واسه دوستم از کارهای ترم قبلم میگفتم و عکس کارهام و بهش نشون میدادم و هر از گاهی از کلنجار رفتن با هم گروهی ها میگفتم و اون میخندید! بعد یهو دوستم گفت خیلی دوست دارم بدونم با کی ازدواج میکنی ؟! 

پوکر شدم :|  گفتم چرا دوست داری بدون ؟؟؟ گفت نمیدونم ! البته که میدونه چرا اما بهم نگفت :)


جناب مهندس که آمد چون ما نمیشناختیمش اول هیچ عکس و العملی از خودمون نشون ندادیم بعد دیدیم عع چه همه بلند شدن و سلام و علیک ، جناب مهندس جناب مهندس گفتن ها بالا رفته :/ ما هم بلند شدیم ، به دوستم گفتم پههههه مهندس مهندس که میگن اینه ها ، بعد هر دومون خندیدیم ! بعد جواب دادن به همه با ما سلام و علیک کرد و خوش آمد گفت :| بعدم عذر خواهی کرد که معطلمون کرده  :) 

کارمون رو بهش گفتم و گفت حلش میکنه ، حالا ایناش اصلا مهم نیست  اونجاش قشنگه که هی زرت و زرت بهمون میگفت خانوم مهندس  هی میگفت : خانوم مهندس اینجاشو اینجوری کنم ؟؟خانوم مهندس  اینجوری اوکیه؟؟ خانوم مهندس اینجاش و اینجوری کردم .. خانوم مهندس ...... 

اولش خنده ام گرفته بود  بعدش دگ انقدر گفت عادی شد      ، تازه اون همکارشون هم هی خانوم مهندس خانوم مهندس میکرد :| 

میگم خوب شد اون اولش گیج بازی درنیاوردیم و دنبال خانوم مهندس دگ ای نگشتیم 

خدایی من از اوناش نیستم که عاشق این لقب باشم و توی رویاهام خودم و خانوم مهندس خطاب کنم و شرکت و اینجور تشکیلات داشته باشم ووو.... ینی واقعا حس خاصی به این لقب ندارم ، البته بدمم نمیاد :) بابا هم همیشه تو خونه بهم  میگه خانوم مهندس ^_____^ ولی امروزیه ی چیز دگ بود  


...

از اتوبوس که پیاده شدیم دوستم شروع کرد از ی پیرزنی گفت که تو اتوبوس روبروش نشسته بوده و داشته برای ی بچه از بچگی های خودش میگفته ، میگه پیر زنه از بچه پرسید میخوای چکاره شی؟  میگه بچهه گفت میخوام دکتر شم ... اینو که گفت من ذهنم رفت سمت این که من بچه بودم میخواستم چکاره شم ؟! یادم اومد دوست داشتم پلیس شم :) اوهوووممم پلیییسسسس  

یادمه مهد کودک که میرفتم اگه بابا منو میبرد هر پلیسی رو که میدیدم بش میگفتم وایسه که میخوام شعر آقا پلیسه بیداره رو براش بخونم  ؛ بابا خیلی پایه بود و همیشه برای این کارا تشویقم میکرد یا برام گل میچید تا به پلیسا بدم :)) 


 الان که دارم فکر میکنم رشته الانم رو بیشتر دوست دارم و از اینکه پلیس نشدم ناراحت نیستم !! فعلا داریم خانوم مهندس میشیم :)) و خیلی هم خوبه ^_____^

چقد امروز حرف زدم -_-


شب همگی خووووووش 

نظرات 4 + ارسال نظر
یک عدد افسرده سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 22:49

خوشبحالتون که اینقدر خوشید .

اوهوووممم :)))
امیدوارم توم دگ خودتو افسرده خطاب نکنی چون میدونم که نیستی

روشناا پنج‌شنبه 5 اسفند 1395 ساعت 10:42

روزت مبارک خانوووم مهندس شیدا جونم

فدایی شما خواهر روشنااا

روشناا یکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت 23:29

کجایی مهندس جون؟

همینجام روشنا گلیییی مشغول درس و پروژه بودیم

وروجک سه‌شنبه 22 فروردین 1396 ساعت 17:42 http://voro-jak.blogsky.com/

خیلی هم عالی دخترم....

قربانت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد