یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

325-

فردا برای مسلمون‌ها عیده و من هر بار که به مناسب های اینجوری برمیخورم و بعد به خود واقعیم نگا میکنم میبینم آون زل زده بهم! یک چند وقتی هست که دور طوطی‌واری خط کشیدم و خودم و رها کردم در خودم! اینجوری بیشتر آزادم و فکرم از قید و بند و محدود بودن آزاد! اینجوری بیشتر حس انسان بودن بهم دست میده! این برای من حقیقته شاید برای توعه خواننده این پست اینطور نباشه، اما همین تفکر آزاد بهم یاد داده با همه کسایی که مخالف من فکر میکنن نجنگم، نخوام که ارشادشون کنم و اسم براشون بزارم!! فقط به این فکر میکنم اینجا و این کره جای بهتری برای زندگی بشه، ینی خودم سهمم و مسئولیتم به جا بیارم! 


به هرحال فردا برای طرز تفکر من موبارک نیست و امشب دلم پیش اون حیونای بیچاره و خوراک مضری هست که قراره وارد بدن مردم بشه...

گوسفندای بیچاره!! کاش کاری از دستم برمیومد براشون ! تنها کاری که میتونم انجام بدم اینه‌که بعد‌ازظهر برم خونه مامان بزرگ و لحظات تقسیم کردن گوشت جنازه رو نبینم!

روح خودم آروم‌تره اینجوری!

اما فقط یکمه و الان دلم پیش حیوناس و خواب و از سرم پریده!! یکم آرامش  لازم دارم ، هیییییی!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد