یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

سومین انتخاب واحد -_-

 امروز صبح از ۸ انتخاب واحد بود، منم ۷و رب بیدار شدم و یکم استرس داشتم، اما خیلی رییییز! از چند دقیقه به ۸ رفرش هام شروع شد ، میگفت برو ساعت ۸ بیا  ، ساعت ۸ شد گفت برو ۸ بیا   ذاتا ۸ بود ! ۸ و نیم شد باز سیستم میگفت ساعت ۸ -_- دگ یک ربع به نه سرم گذاشتم رو پاهاش مامان و همون رو مبل خوابم برد!! چند دقیقه ای گذشت مامان بیدارم کرد برم تو اتاق بخوابم، خواب آلو چشام و باز کردم و گوشی و گرفتم دستم باز رفرش کردم، اینبار صفحه انتخاب واحد بالا اومد، یک واااااااااای گنده گفتم و پریدم از جام، درجا شروع کردم به وارد کدها -_-

حین وارد کردن دومین کد بودم که تلگرام پیام اومد، من تموم کردم؛ دوست بود که میگفت من انتخاب واحدم تموم شد:/ در این مواقع یک دلهره ای به آدم دست میده که وای نکنه ظرفیت ها پر شه و من برنامه هام بهم بریزه! موقع وارد کردن سومین کد سیستم پرییییییددددد و من پوکر دوباره شروع کردم و جالب اینجاست یادم رفته بود همون سه تای اولی رو هم ثبت نهایی کنم!!! خلااااااصهههه بار دوم بعد انتخاب هر درس سریع نهاییش هم میکردم که یک موقع چیز نشه!!! و اینکه شانس آوردم واسه طرح جاها پر نشد و من آخرین نفر ظرفیت آخر و پر کردم -_- 


خداروشکر تموم شد و طبق برنامه هرچی میخواستم برداشتم! 


...

اینروزا یک چیزی ناراحت کننده ای هست که با شنیدن خبرهاش واقعا حالم بد میشه، قضیه از این قراره که یکی از آشنایان دارن از هم جدا میشدن و این وسط دو تا بچه دارن، یکی ۱۲-۱۳ ساله یکی ۴ ساله ، هر دو دختر و دل آدم ریش میشه واسشون!! 

این خانوم و آقا سالهاست اختلاف دارن و چند بار کارشون به طلاق کشیده اما اینبار خیلی جدیه! آقا گویا اعتیاد هم دارن و بیکارن  و  کلا نورعلی نوره! خانوم شاغله و یک آموزش گاه زبان هم داره اما چه فایده وقتی مدام در حال جنگ و دعوا و فحش دادن به خانواده های هم هستن، حتی این اواخر کار به ضرب و شتم هم رسیده! 

دادگاه شاهد میخواد و هیچکدوم از شاهدان دعوا و بزن بزن حاضر نیستن برن شهادت بدن!!! 

من دلم واسه بچه ها میسوزه، واسه آون بچه ۴ ساله که هیچی از عشق و محبت و همکاری توی خانواده ندیده! واسه دختر بچه ۱۲ سالشون هم که آون بنده خدا هم همیشه شاهد جنگ و دعوا بوده!! و الانم‌ مادر بچه ها و خونه میخواد اما پدر بچه ها رو نمیده و در ضمن خانم رو هم از خونه انداخته بیرون! فک کن بچه ۴ ساله مادرشو نمیبینه، وااااااااای! تصورشم وحشتناکه...

مثلا یک پدر معتاد بیکار چیکار میتونه بکنه واسه بچه؟؟؟ یا اصلا چکار میکنههه؟؟؟ من طرف هیچکدوم نیستم، به نظرم هر دو مقصرن ... اما آدم وقتی با شرایط اونا به عقلش رجوع میکنه میبینه بهتره که بچه ها پیش مادر شاغل و سالم بمونن تا پیش پدر بیمار و بیکار!!! 


واقعا خیلی ناراحتم برای هر ۴تاشون، هم آقا و هم خانوم بسیار مودب و متشخص و از خانواده های اصیل هستن اما باهم جور نیستن و خودشونم اذعان میکنن در انتخاب هم اشتباه کردن و این پشیمونی وقتی ۲ تا بچه داری خیلی دییییرههه!! 

واقعا متاسفم و امیدوارم هیچ خانواده‌ای به این حد از اختلاف نرسن که بخوان خانوادهشون از هم بپاشه :)) آون دو تا فرشته هم هیچ تقصیری نداشتن و قربانی اشتباه پدر و مادرشون هستن *____*


انرژی های خوب بفرستیم براشون شاید چیزی عوض شد :))))




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد