یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

امروز حس کردم چقدر آدمای خوب و بهتر از خودم دور و برم کم ان. 

آدمایی که منو بهتر شدن و پرواز دادن فکرم سوق بدن.

حتی آران که یکی از آدمای خوبه زندگیمه فقط توی یک بعد خاص تونسته بهم کمک کنه، امروز واقعا حس کردم که چققققددددررررر آدمای تنبل و بی انگیزه اطرافم رو گرفتن، یواش یواش دارن منو مثل خودشون میکنن. اینش ترسناکه ، از اینکه باعث بشن من از رویاهام دور بشم یا استاندارد ها پایین بیان میترسم. 


پیشنهاد طراحی دکور غرفه یکی از انجمن های علمی رو قبول کردم. با همه ترسی که دارم و نمیدونم میتونم خوب کار و اوکی بکنم یا نه ولی گفتم باشه، واقعااااا میترسم. بهشون گفتم برای اجرا با دوستانم باید بیایم من خودم شاید نتونم. 

پسره میگفت شما رو به من معرفی کردن و گفتن شما کارتون توی طراحی عالیه-_- با خوندن پیامش کپ کردم!!!! تو دلم گفتم کی چه میدونه؟؟؟؟!!!!! مکه من تاحالا غرفه ای طراحی که حالا بگن ....

درسته یکم تو کارش بودم ولی نه انقد ......

این انجمن تو یک نمایشگاه کشوری شرکت میکنه و همین کار منو سخت تر تر تر کرده :)))


با تمام سختی و مشغله ای که وجود داره تمام تلاشم رو میکنم که بهترین ایده ها رو بیارم رو کاغذ‌. دعا کنید برام :)) 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد