یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

حس و حال یک دختر ۲۱ ساله

با امروز ۸ روز هست که کار نمیکنم...

 البته هفته پیش چهارشنبه هم برنامه روزانه موسسه رو براشون نوشتم و این آخرین کارم بود! 

 نمیدونم چرا ولی مدام همکارم تو ذهنم مرور میشه!  حس یک معلم رو داشت برام و از اون یادگرفتم خیلی چیزها رو و مدام میاد تو ذهنم! همیشه معلم ها نقش مهم توی زندگیم داشتن و تو هر رده تحصیلی که بودم دل بسته یکیشون شدم!  تو این کار هم این همکارم بود که خیلی چیزها رو بهم یاد داد انگار داره همون نقش و بازی میکنه برام... خیلی دوست دارم بدونم علت این دل بستگی ها چیه؟! آیا یک خلا عاطفیه که هر بار داشتم پرش میکردم؟ یا نه و یک حس طبیعیه؟

 نمیدونم دلیلش چیه ولی دوست دارم بدونم!   

... 


 میگم هر چقدرم من دوست دار سکوت و آرامش باشم، این چند روز که خوابگاه خلوته فهمیدم من سکوتو فقط برای یک مقطع کوتاه دلم میخواد نه همیشگی .... 

وقتی بقیه نیستن حالم میگیره... حالا خیلیم پر صحبت نیستماااا ولی خب باز گاها یک صحبتی میکردیم با بقیه و بالاخص هم اتاقی‌ها  

 ... 


 درسمم میخونم، غذامم خوب و به موقع میخورم ولی از یک چیزی ناراضیم که گنگه برام .... هم سکوت زیاد هست و هم حس خفگی خودم و هم اینکه باید خودم و پیدا کنم :)) 

 شنبه امتحان دارم ... امتحان تاریخ شهرها ایران ... کتابه دوره های مختلف تاریخی رو توضیح داده...‌ موندم چطور یادشون بگیرم :/ از فرهنگ و سیاست و اقتصاد و ریخت شناسی شهرهای هر دوره گفته ... از مادها بگییییرررر تااااپهلوی و امروز :) 

 حالا توکل بر خدا میرم دوباره بخونم ببینم چی به چیه!!  


دلم میخواست امتانای  دانشگاه نباشه فقط برا کنکور بخونم که گویا نشدنیه و هر هفته برنامه خودشو داره و میتونه مانع درس خوندن کنکور بشه :/// باید هدف رو سفت چسبیییید!!!! خلااصههه کههه اینم حس و حال این روزام :) میدونم یک روزی بالاخره تکلیفم با خودم و زندگیم روشن میشه شاید خیلی دور باشه اونروز شایدم خیلی نزدیک :))  امیدوارم زود باشه  

نظرات 1 + ارسال نظر
پرفسور خسته دوشنبه 24 دی 1397 ساعت 10:42 http://porfossor.blogsky.com

اگه واسه ارشد می‌خونید که در اومدن‌ش راحته. فقط بعدش سخته.

ممنون از راهنماییتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد