یک کتابی خریدم توی نمایشگاه کتاب تهران به اسم "تکههایی از یک کل منسجم" :) - نویسنده: پونه مقیمی
توی یک بخش توضیحاتی راجع به افراد خشمگین و عصبانی میده :) قانعم کرد آران رو همینجوری و یکهویی با خشم و عصبانیتش تنها نگذارم :) البته به خودم حق میدم یک موقعهایی از دستم در بره اما باز تصمیم دارم بهش کمک کنم و آرامشش رو هم ببینم :)
پروسه امروز خوب بود :) ینی بیناراحتی از هم جدا شدیم :)
...
فکر کنم قبلنم چند بار نوشتم من حسادت زیادی رو دور و برم حس کردم تا حالا :)) و همیشه هم به این فکر کردم که چرا؟؟ مگه من چکار کردم؟؟!!
امروز متوجه شدم من نمیتونم همه رو قانع کنم و با خودم دوستشون کنم :) اگر ناراحتن یا غصه دارن یا حرص میخورن به خودشون مربوطه :)) و همون طور که من با غم و غصه هام کنار میام اونها هم میتونن و مجدد به خودشون مربوطه :))
یک چیزی که همیشه ته ذهنم هست اینه که این دنیا ضعیف ها رو بدجوری عذاب میده! حالا یا ضعیف یا کسی که ضعیف بودن رو انتخاب میکنه و یا ژست آسیب دیده به خودش میگیره :)
اگر پا نشی و ادامه ندی کسی از غیب ظاهر نخواهد شد..
هر کسی راهی داره :)))
...
امروز کلیییییی میوه خریدم :))) میوه های تابستونی بسیار دوست داشتنی ان :)))))
[اگر روزه اید شرمنده] گوجه سبز و توت فرنگی و زردآلو و توت سفید و خیار و گوجه و کدو و هویج خریدم :))
یک بسته سبزی خوردن پاک شده هم خریدم و قراره با آران نصفش کنیم :))
فکر کردن به اینکه میوه حال پوستم رو خوب میکنه سر ذوق میارتم :)))
امروز یکی از دوستام میگفت به دکتر گفتم: دکتر کرم دور چشم میخوام!!!! بعد دکتر هم خندید و گفت اینا همه چرتن ://
بهش گفتم آب و میوه زیاد بخور :) کرم دور چشم نمیخواد
حالا من خودم پوستم عالی نیست اما خب میوه و سبزیجات واقعا صفا میده پوست رو :)
...
راستی امروز آخرین جلسه کلاسهای دوره کارشناسیم بود:))
به همین زودی تموم شد و به همین زودی چند ماه و هفته آینده خواهد گذشت و من در عین ناباوری فارغ التحصیل میشم :))
اینکه چقدر بزرگ شدم و چقدر خوب بود و حتی نمیتونم توصیف کنم... خوشحالمممم و ممنونم از خودم :)))))))))))))))