یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

18 مهر 99

میگم چه خوب که لیمو شیرین هست، فکر کن نبود :/// واااای


امروز یکم زبان خوندم، ولی حال کار دیگه ندارم. هوا هم سرد شده شدیییییییییییید.

فردا مراسم خاکسپاریه شجریانه :) با اینکه اصلا شجریان گوش نمیدادم اما از دیروز که یک موج غم و اندوه تو فضاهای مجازی راه افتاده تو روحیه ام تاثیر گذاشته و همش ته دلم ناراحتم :) خدا رحمتش کنه  چقدر خوبه آدمه اینقدر با عزت و دوست داشتنی باشه برای مردمش.


... 

دیشب با آران تا 3 صبح حرف زدیم  از 10 شب تا 3 .. اولش بچه های دگ هم بودن اما یکی شون 11 رفت یکی هم 11 و نیم اینا :) بعدش ولی من و آران تا 3 حرف زدیم.. این دختر پر از احساسات متناقضه .. یه موقع میگم چقدر خوب که هست و فهم و شعور خوبی داره یه موقع واقعا تمایلی به ادامه دوستی مون ندارم.

شایدم بهتره بگم من پر از تناقضم 


... 

جدیدا کشف کردم وقتی ناراحتم بیشتر میخورم.. یا وقتی استرس دارم همچنین.. سعی میکنم حوت=اسم به خودم باشه.. شمام بپایید خودتونو :))


...

این پست و همراه گوش دادن به چند تا از کارهای شجریان نوشتم 

شب خوش

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد