یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

22 مهر 99

من نمیدونم مامانم چرا فکر میکنه وقتی خودش  نمیتونه یه مشکلش و با بابا حل کنه ما باید بیوفتیم تو دور و ما کمک کنیم تا حل شه... امروز رسما بهش گفتم رو کمک ما حساب نکن!!  میدونم براش سخته و خسته میشه اما واقعیت مشکلات دو تا آدم بالغ و از اون مهم تر دو تا زن و شوهر همون دو تا زن و شوهر میتونن حل کنن و لا غیر! از طرفیم من میدونم اگر خودم و قاطی کنم این وسط منم که آسیب روحی روانی میبینم! فلذا هر چند از نظر مامانم بی رحمانه باشه یا به مذاقش خوش نیاد خودم و قاطی نمیکنم!

امیدوارم همه پدر و مادرا به این آگاهی و درک برسن که بچه ها حلال مشکلات اونا نیستن و حتی اگر مسئله ای رو نمیتونن حل کنن خوب نکنن ولی حل شدن به قیمت نابود  شدن روح و روان یکی دگ اصلا عقلانی نیست! خلاصه به مامانمم پیام مهمی دادم امروز!!!


اینا رو به تجربه دیدم و لمس کردم که اینو میگما

...


میدونین چی دوست دارم؟؟

یه مانتو با سوزن دوزی های خوشگل و ظریف سر آستیناش جلوش و یقه و پایین مانتو ببینم کی میتونم بخرمش همچین چیزی رو

نظرات 1 + ارسال نظر
عاطفه دوشنبه 21 مهر 1399 ساعت 21:19

شیدا باهات موافقم من هم سالهاست درگیر همین وضعم.

میدونی اگه جلوشون واینایستی و متوجهشون نکنی نمیخوای این حرفا رو بشنوی چقدر آسیب میبینی؟
خودت و از این وضعیت نجات بده.. مثل من!! خیلییی سخته اما حتما این کارو بکن، حتما

میدونی چطوری باید این کارو بکنی؟ اگر تجربه ای نداری من میتونم تجاربم و باهات به اشتراک بذارم خبرم کن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد