یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

268-

بعد خب وقتی کلی چیز بد و ناراحت کننده یهو جلو چشم ردیف میشن ، یه بغضی میاد و تا ساعت ها نمیره !

 استاد" نون "که سر نقشه برداری میاد و ازمون کار میخواد که تک تک بتونیم اون کار و انجام بدیم ؛ وقتی ما منو من میکنیم و دست پاچه میشیم ! میگه : یعنی تا این حد ضعیف ؟؟!!

توی همه ی اون ساعت های بغضی به خودم میگم ،یعنی تا این ضعیف؟؟؟؟ 

اما حقیقت اینه که آره تا این حد ضعیف !


...

الان تو سلف نشستم و دختره ی میز کناریمون داره با آب و تاب حرف میزنه و به چشماش ریمل میزنه :))

دخترهای روبرویم هم انگار چند وقته همو ندیدن و دارن راجع چیزهای مختلف حرف میزنن و کلی عکس بهم نشون میدن!

منم نشستم و نهار با گوجه نپخته مو خوردم و دارم وب آپ میکنم :)

خوشحالم که امتان بوووووق ام تموم شد ^_^ اما نکته اینجاست که دگ بارونی نیست که برم ببینمش ! 


... 

هم اتاقی ها هم دیروز رسیدن :) 

...

دلم آران و میخواد ... 

...



268 -

پیرو حرفه ای بازی هایی که برای خودم درمیام :| دیروز صبح که داشتم کیکی که مامان برام پخته بود و برمیداشتم طی یک حرکت چیییییییز فقد چند برش ازش رو برداشتم  بعد الان مثل چیییییییز پشیمونم  کیکی که آوردم داره تموم میشه ؛ لعنتی آخه چرا برنداشتی همشو بیاری هااااا


حرفه ای بازی دوم مربوط میشه به کتاب نبردنم و اینکه گفتم همیشه برمیدارم میبرم ولی ی صفحه ازشون نمیخونم و برمیگردونم :/ این دفعه هم این داستان تکرار میشه پ ولش کن ...

بعد نگو پس فردا میان ترم دارم ... هیچ بووووووووقی هم نکردم ... از ظهر هم فقد 5 صفحه حفظ کردم :||| خ زیاده اصن :/

انا لله انا علیه راجعون   والسلام -_______- 

برام دعا کنید :))


...

همچنان هیچکدوم  از هم اتاقی ها نیومدن و متعاقبا میشه گفت : من و این همه خوش بختی محااااالههههه  


...

سرماخوردگی جان هم تشریف دارن برامون و هی در حال عطسه و کمک گرفتن از دستمال کاغذی هستم :| ... دمنوش پونه جان هم در حال حاضر در حال دم کشیدن هست تا بنده بزنم تو رگ بلکه شفا زود تر حاصل شه :)


...

شب بارون باریده و مثل چییییی هنووووز زمین خیس شهر و ندیدم ؛ از من عاشق بارون بعیده بخدا -_- 

بذار این میان ترم بووووق رو بدم  ... فقد این تموم شه !

 لابد الان بارون ناراحته که نرفتم ببینمش بببخشییییید خبببببب ؛ قر نکن دگگگگگ...  زود میام زوووددد


قطعا الان پرسنل هانی بال هم دلشون برام تنگ شده ... اونو کی برم ؟؟؟

انصافا سرم خیلی شلوغه ... فعلنات



روزتون خوش

267 -

کلی فکر های مضخرف میاد تو ذهنم ؛ اما به هر حال باید تکلیفم رو مشخص کنم و برم پی همونا یا راه مقابلش و پیش بگیرم !

 

... 

بالاخره رسیدم خوابگاه :) و دوباره از سرگیری زندگی مستقل خوابگاهی ! 

جدای خوابگاه و جریاناتش ، بخاطر دو هفته زمین زدن کلاس ها و درس کلی کار عقب افتاده داریم که فکر کردن بهشون وحشتناکه :| لااقل برای من ...

اما خب در نهایت مثل همیشه از پسشون برمیایم :)) 

...

اون روز همکلاسی بهم میگه : اسمت رو تو گوشی Discipline سیو کردم  ...

واقعا غافل گیر شدم :|

واقعا دگ تا حدی نیستم که بخواد به اون اسم بشناستم ! 


حالا خیلی مونده به اون Disciplineطور ایده آلم برسم !

...


بشدت نیاز به لاک داشتم ، اونم لاکی که جلب توجه کنه ... اصولا و قدیما لاک جیغ به دستم نمیزنم ! ولی واقعا نیاز داشتم ...

زدم ... وای کلی انرژی داد ... هی انگشتامو نگا میکنم ... خوشم اومده 


شب خوش 

ی حس بوووق

مثل همه ی شب های آخر دلم گرفته و وقتی دارم به فردا شب فکر میکنم که آخرین شبیه که برمیگردم خونه ، دوست دارم زجه بزنم  ... این حس امن بودن خونه بینظیر ترین حس دنیاست ! اینکه مامانم همش پیشمه که هی باهاش حرف بزنم ، این هر چی لازم دارم بابا فراهم میکنه ، اینکه خواهر هست که راست و چپ ماچ صدا دارش کنم ....

دلم میخواد گریه هامو بذارم فردا شب اما نمیشه ، این حس دلتنگی از همین الان شروع شده !! 

265-

بقول استاد تاریخه حتما ی روزی بشر میتونه زبان حیونا رو بفهمه ... ی حسی بهم میگه به حرفش شک نکن و اصلا بهش شک ندارم 

قطعا ی روزی مثل فیلما ی لوحه مجازی جلومون قرار میگیره و با اون ی دکمه هایی و میزنیم و مثلا فلان غذا میاد جلومون یا قطعا روزی میاد که لازم نیست کلی وقت گذاشت واسه یادگیری یک حرفه یا زبان یا هر چیزی  ... به راحتی میشه که اون اطلاعات رو ب مغز انسان فرستاد و بلافاصله بشه ازش استفاده کرد ...

بازم ی حسی بهم میگه خیلی دور از دسترس نیست و حتما اتفاق خواهر افتاد ... ممکنه این تحول یک سال دگ باشه یا 100 سال دگ ؛ کسی چه میدونه ؟؟؟!!!

فکر کردن ب این چیزها هیجان زده ام میکنه


+ امیدوارم خیلی زود ی سری فکر های قدیمی و خاک گرفته مردمون راجع به زن ها و شغلشون و وظیفه شون و آداب و منش اجتماعیشون و ... نو بشه ؛ یکم چشم هامون و باز کنیم ، یکم خودمون فکر کنیم ، از چهارچوب فکری که بهمون گفتن خارج شیم و خودمون قضاوت کنیم ! 

پس فردا 25 نوامبر توی تقویم سازمان ملل روز حذف خشونت علیه زنان هست ...

خشونت فقط کتک زدن نیست خشونت نگاه های احمقانه مردم مارو هم شامل میشه :) یکم بیشتر فکر کنیم ... خودمون فکر کنیم !


...

شب خونه مامان بزرگم، قرار صبح برام "خشیل" (روی "خ" فتحه داره ) درست کنه ^___^ نمیدونم چجوری توضیحش بدم  ... مطمئنا اسمش برا خیلی ها تازه است ... شاید کسایی که آذری زبونن اسمش رو شنیده باشن فقط بگم که کل ترکیباتش فقط آرد اما سر آخر ی  چی مثل کاچی میشه البته یکم سفت تر

 موقع سرو به میزان ظرفیت میریزیمش تو ی بشقاب و مواد رو کنار میزنیم تا وسط بشقاب خالی شه از خشیل بعد اون وسط خالی شده روغن میریزیم و رو خود خشیل جان  شکر میریزیم و به این صورت خشیل و شکر و به روغن زده و میل میکنیم  


نمیدونم تا چه حد تونستم منظورم و برسونم :/ ولی انصافا قلنج شدم تا ب فارسی مراحل و شرح بدم  

خدایی چقد دوست دارم این خشیل و ووو ... توی هوای سرد و یخبندون بیرون این صبحونه خونگی خوشمزه و چرب و چیلی و شیرین میچسبه  جاتون خالی دوستان  امیدوارم ی روز تجربه کنین این طعم بینظیرو :)


شب خوش  ^______^