همون یارو که دیروز بهم گفت برو آخر بهمن بیا شاید تونستم کاری برات بکنم امروز بهم میگه نمیتونم و اصلا امکانش نیست!
ازش متنفرم ولی کارم دستش گیره و الا انقد میزدمش تا بمیره ... کل دانشجو های دانشگاه رو سرکار گذاشته! آنقدر ریلکس صحبت میکنه که میخوای خفه اش کنی ...
کارم دستش گیره و الا حتما صندلی کناریش میکوبیدمتو سرش ! احمق!
بازمشنبه میرم! باید کارمو راه بندازن !
چطور کسایی که پارتی دارن رو رو هوا قبول میکنن ، باید کارمنم راه بندازن!
برگشته میگه عذر میخوامخانوم واقعا عذر میخوام از محضرتون ؛ پسرا اونجا نشسته بودن و الا کنترلم و از دست داده بودم و هر آن ممکن بود بگم بوقق کردی وظیفه اته باید بدی !!! تخت های خالی و انبار میکنین واسه کی ؟؟؟ واسه عزیزهای زهرماریتون؟؟ نتونن بخورن اییششااااللللهههه !
مردک واسه من میره نماز! با همین نماز و ...مارو اسکول کردن شدیم بدبخت های الانه ...حالم ازش بهم میخوره ... ولی باهاش کار دارم صبببررررر فقط!
اصلا هم عصبانی نیستم
کلی لباسهم در انتظار شسته شدن نیستن :/ فعلا حوصله شون رو ندارم...میرم یکم بدرازم ، بعدش برم هانی بال و دفترمم با خودم ببرم و بشینمبرنامه بنویسم :)))
فعلنات :)))
اوه بچه ها امروز رفتم با اونیارو مسئول خوابگاه صحبت کردم و ازش ی نیمچه چراغ سبز گرفتم
گفت برو آخر بهمن بیا شاید تونستم کاری بکنم ! اگه آنموقع برم قطعا کاری نمیکنه ... اما همین موکول کردن یعنی میشه! !!
امروز رفتم یکی از خوابگاه هاییکه بهمپیشنهاد میدادن رو رفتم دیدم! اففففتتتتتضضضضضضاااااااااااحححححححح بود ، افتضاااااحححح!
آسانسور نداشت ... راهروی اتاق ها پنجره رو ب بیرون نداشت ... منطقه اش توی مرکز شهر و ی جای چرت بود! تخت هاش انگار تخت نوزاد بود ، بس که کوچیک بود ! همین که دیدم شوک شدم :| آشپزخونه و سرویس هاش اصلا به دلم نشست ... خیلی قدیمی و بد بودن!!!
فقطططط آرزو میکنم اون خوابگاهی که میخوام و بهمبدن ، امروزیه افتضاح بود! یکی دگ هم هست داخل محوطه دانشگاست :| من بدم میاد محیط درس و زندگی یکی باشه ... دوست دارم فضای درست و دانشگاهم از استراحت و آسایشم جدا باشه ... اینجوری آرامش دارم ... در غیر این صورت ی استرسی همش باهام میمونه ... من اینو دوست ندارم! فقط امیدوارم جور شه ...
آنروز به دو تا از استاد هامون پی ام دادم که استاد لطفا نمراتم رو نهایی کنید چون ب کارنامه و معدلم نیاز دارم ... یکیش که گفت بله حتما و اون یکی که استاد ترسیم باشه گفت باید ۲۴ از ثبت موقت بگذره تا بتونم نهاییشکنم ؛ گفت تو اولین فرصت این کار و برات میکنم! گفتم مرسی و منتظرم ببینم شب که ۲۴ ساعتش میشه ، اینکارو برام میکنه یا صبح که صبح ی پرینتبگیرم و برم پیش اون یارو !!
...
رفتم ی دکتر عمومی ...
دکتر که چ عرض کنم؟؟!!!! -____- از من پرسید آمپول میزنی؟؟؟ یعنی چی ؟؟ من بگم آره یا نه تو نسخه ات عوض میشه ؟؟؟!!!
اعتمادمو زیر سوال برد ! در جواب بهش گفتم اگهلازم باشه میزنم ، اونم برامنوشت !رفتم اتق تزریقات و آمپول رو دادم اما بعدش گفتم نه نمیخوام نزن! و نذاشتم خانومه بزنه ... و اومدم بیرون!
نمیخوام الکی دستمالی بشم ... از کجا معلوم اون آمپوله ضرر نداشت ؟!! این دکتره همعمومی بود و البته چیزی حالیشنبود که اگه بود با نطر خودم برامنسخه نمیپیچید!اینجوری خیال خودم راحتره تا موعد ۴ اسفند اون متخصص فرا برسه و برم پیش اون !! بهش گفتم عکس نمیخواد؟؟ گفت نه ! ی کوچولو دست زد پشتم گفت هیچی نیست ! واقعا بخاطر اون سوالش دگ نتونستم بهش اعتماد کنم !! پماد داد و ی استامینوفن -_- همونا رو مصرف میکنم :))
ولی واقعا اون آدم سابق نیستم بدنم سر این بیخوابی های لعنتی خیلی ضعیف شده ... سرم گیج میره و حس میکنم الانه که تعادلم و از دست بدم ... ب دکتر گفتم : گفتم بیشتر استراحت کن ، خوب غذا بخور .. ورزشو کارهای سنگین رو هم فعلا فراموش کن !
همین کارو میکنم :)
کاش خوابگاهم درست شه با خیال راحت استراحت کنم :(
بهش امیدوارم شمام دعا کنید !!!
...
شبخووووشششش *____*
همون دیشب استاد نون نمره ها رو گذاشت !
گروه ما به اتفاق یک گروه دگ ۱۸.۵ شدیم و دوم شدیم ...گروه اول ۱۹ شد !
خیلی ناراحتم ، فکر میکنم حق پا بیشتر از این ها بود ...
البته همه ی گروه ها زحمت کشیدن ، همه ! اما ما ب گروه های دگ هم کمک کردیم ...
نمره خودمون که هیچ ولی اون گروه اول اصصصلننننن حقشون ۱۹ نبود ، من در جریان کاراشون بودم ... بخدا مطمئنم ۴ تا از نقشه هاشونم سمبلیه ... اما چون اولین گروه تحویل دادن رفتن تو چشم استاد!!
بعدم اینکه استاد وقت نداشت بشینه تمام نقشه ها رو بررسی کنه !(این اصلا ب ما ربطی نداره چون وظیفه شه ، همون طور که وظیفه ما بود که ۴ تا نقشه تحویلش بدیم ) و اینطوری شد که حق ها یکم نامیزان پخش شد !
یکی از گروه ها ب شدت ب استاد اعتراض کرده و استاد گفته هفته بعد میریم متر کشی میکنیم و نمرات بدون ارفاق ب همه ی گروه ها داده میشه !
من خوشحالم ولی داد همه ی گروه ها جز دو تا دگ بالا رفته و میگن مت نمیخوایم از این کمتر شیم !
دروغ چرا ؛ ولی بدم نمیاد کارهای سمبلی بعضی ها رو شه و هر کسی تو جایگاه خودش باشه !!!
این پیشنهاد کار خوده استاد بوده واز این لحاظ خیلی عالیه :)
تا ببینیم چی میشه !
...
اتاق خالیه و حس منظم و مرتب بودن نیست :///
فعلا در حالت پخش و پلایی ب سر میبرم :))
رفتم خرید و گوشه اتاق افتادن و بهم زل زدن ولی حسش نبود ی سر و سامونی بهشون بدم !
...
تحویل ترسیم یک شنبه است و کلییییی کار دارم -___-
...
برم یکم مرتب کنم ؛ فعلنات :)))
اینکه یک نفره یا دونفره بار کل گروه روی دوشت باشه خیلی سخته ...
دیشب که داشتم تنهایی جون میکنم تا کارهارو تا ی جاهایی پیش ببرم ، صدها بار به خودم لعنت فرستادم که با این ها هم گروه شدم ...
با کسایی که پر موج منفی و افکار منحرف و انرژی های آزار دهنده ان !
کسایی که کاری از دستشون برنمیاد و در عین حال تلاشی هم برای بادگرفتن انجام کاری نمیکنن ... آدمای ساکن بی خاصیت !
تو گروه ۵ نفریم و به والله اگه جای ۳ نفر کار شه تو یک روز !
آدمای پرمدعا و بی خاصیت !
شب که خوابیدن من مجبور بودم بیدار بمونم و کار کنم،
کار که بهشون میسپری درست و دقیق و احسنت انجامنمیدن و مجبوری خودت دوباره انجامشون بدی
توی این سه روز فقط ۴ ساعت خوابیدم...
از شدت نگرانی و استرس غذا هم نمیتونم بخورم ...
همه ی اینا رو تحمل میکنم تا یکبار دگ نشنوم "نون" بگه از تو انتظار نداشتم نقشه اینجوری برام بیاری !!!
تک و تنها اون نقشهه رو درست کردم ...
استاد هم اتاق استاد "نون" که قرار بود ایشون نقشه هامون رو تحویل بگیرن بهم زنگ زد گفت اگه تا ۱ نیارین میگم استاد بهتون صفر بده !! این شد که دوستان ی تونی به خودشون دادن و سریع رفتیم پلات گرفتیم و با ۱۰ دیقه تاخیر رسیدیم دانشکده و با دویدن خودمون رو رسوندیم آموزش و منتظر خبرهای بد بودیم که بخیر گذشت ...
اگه نقشه هامون رو تحویل نمیگرفت بشخصه میشستم اونجا تحسن میکردم :)
ب واقع دارم میمیرم اما قبل از هر چیزی نیاز ب خواب دارم .... خووااااابببب -_-
فعلا !