یک شیدای سرخ‌پوست
یک شیدای سرخ‌پوست

یک شیدای سرخ‌پوست

نتایج تمرین نه گفتن بعد 2 سال

امروز رفتم آرشیو اردیبهشت 98 رو خوندم دیدم ععع! اونروزا از اینکه یک مدل قاطعی بهی کی نه گفتم خوشحال بودم و اومدم اینجا نوشتم که چطور مهارت "نه گفتن" رو در خودم تقویت کردم. جالبیش اینجاست. چند روز پیش به یکی مشاوره میدادم چطور نه بگه!!!! 

الام میبینم دو سال دقیقا برای این کار زحمت کشیدم، مطالعه کردم، با خودم کلنجار رفتم، استرس تحمل کردم، تمرین کردم و الان میتونم بقیه رو راهنمایی کنم! جالبه و بازم به خودم افتخار میکنم مثل پارسال!!


میدونین دو سال پیش حتی به سختی میتونستم خودم و راضی کنم که به خودم افتخار کنم، اما بعد دو سال حتی وقتی بیشتر عیب و ایرادامو میشناسم برای این قدم ها خودم و تحسین میکنم. با وجودی که میدونم من عالی نیستم، شاید نسبت به قبل تو بعضی چیزها بدتر شدم اما الان میدونم این دلیل نمیشه تلاش هام رو زیر سوال ببرم :))) 

خودتونو دوست داشته باشید. به خودتون فرصت جبران بدین، به خودتون زمان بدین، با اشتباهاتتون صبوری کنید. در بعضی موارد هم به خودتون سخت بگیرید اما بزرگواری رو هم فراموش نکنید. 

هنوز خیلی نواقص هست که بهم آسیب زده و میزنه و باید بهترشون کنم حتی این "نه گفتن" به حد عالی و تسلط کافی نرسیده اما من خودم و با خودم میسنجم بنظرم رفته رفته بهترم میشه! لینک پست پارسال رو میذارم این پایین :)


لینک پست پارسال

۱۳ اردیبهشت ۹۹ - ۲

امروز جدای از اینکه کلی نصیحت و حرف شنیدم و حالم و بد کردن 

زنگ زدم با دو تا از معلمام صحبت کردم!!

معلم اولی مربی مهدمون بود!! 

دومی دبیر دین و زندگی دبیرستانم!! بعد چندسااال باهاش حرف زدم و روز معلم رو تبریک گفتم :)) ازم در مورد اینکه کجا هستم و کار پیدا کردم یا نه و... پرسید :) منم ازش در مورد اینکه الان کجا هستند و حالش چطوره و غیر پرسیدم.

راستش الان خیلی حال ندارم  که ریز گفت و گو ها  رو شرح بدم اما خب این دو تا اتفاق اتفاقای خوبی برام بودن امروز ++++ یک چیزی تازه یادم افتاد امروز با دوستم دوچرخه سواری کردیممممم :)))) یک مسیری که فکر نمیکردم بتونم برم رو رکاب زدم اینم خیلی خوشحالم کرد :))))

فلذا همین :)))

۱۳ اردیبهشت ۹۹

فکر کن اگر با دنیای وبلاگ آشنا نشده بودم چی میشد؟ 

حتما یک آدم دگ بودم!!!

دیشب یک پست اینستاگرامی گذاشتم بعد دوستم میگفت باز خاطره بازی کردی، بیا بیرون از این فاز! خب چکار کنم؟؟ من خیلی از روزهای گذشته مو دوست دارم.. برمیگردم مرورشون میکنم، اصلا ناخودآگاه مرور میشه برام، چکارش کنم؟؟ حرفش حس بدی بهم داد!

چند روز پیش هم یکی بخاطر رفتارم با پسرا نصیحتم کرد! 

چند وقتی هم هست خانواده گیر داده برو به ابرو و سیبیل هات برس و مرتبشون  کن!!! خب راستش من دوست ندارم به حالت طبیعی صورتم دست بزنم! چرا باید مطابق میل اونا و با معیار زیبایی اونا خودم و بسنجم؟؟ حتی دوستام! دوستامم همین و بهم میگن!  


واقعا تحمل این حجم از نصیحت برام سخته! 

اینجوری باش! اونجوری نباش! فلان کن، فلان نکن! 

واقعا سخته در جهت عکس حرکت بکنی!! 

میدونم اگر نخوام طبق خواسته اونا جلو برم باید زهر آهنی بپوشم!! 

این فکرا میاد تو ذهنم که اگر بعدا پشیمون بشم چی؟ بعدم حرف دکتر چاوشی یادم میوفته که پشیمونی جزوی از زندگیه.. انگار من دارم انتخاب میکنم تو سالهای حساس زندگیم راهی و برم که کمتر کسی توصیه اش میکنه!



اوایل ۲۳ سالگی

سال ۹۸ :)

امسال سال پر فراز و نشیبی بود برام. فک کنم برا همه ۲۲ ساله ها اینجوری میگذره
..
از اولین روزهای سال داشتم درس میخوندم که ارشد تهران قبول بشم
در حالی که واقعا کم آورده بودم کنکور عقب افتاد و تونستم برگردم به کورس، کنکور و دادم و مرحله اول ۳۷ شدم ولی مرحله دو خوب نبود و تهران قبول نشدم. همه ۱۰-۱۱ ماه سخت درس خوندن من ۵-۶ ماه سختتر و پر فشار تر از اونا اما نشد
نشد که تهران قبول شم! شهری که بعد تهران زده بودم و قبول شدم!

بعد تموم شدن مرحله دو کنکور خیلی تند و سریع پایان نامه کارشناسیم و نوشتم و ازش دفاع کردم :)
آخرای شهریور دفاع کردم و پرونده کارشناسیم بسته شد.
بلافاصله بعدش نتایج کنکور اومد و دنیا رو سرم خراب شد!!! چند هفته عزادار اون بودم، هنوزم هستم البته اما خب! نتایج که اومد سریع ثبت نام کردم برا دانشگاه و با بی میلی اومدم دانشگاه. ترم اول خوبی نداشتم اصلا راضی نیستم. از اساتید، از خوابگاه!
اتفاقات آبان ماه و قطعی اینترنت! ترور سردار سلیمانی! هواپیما! کرونا! همه اینا نفس آدم و حبس میکنه تو سینه !!! یادمه اون روزهای بعد قطعی نت غم بزرگی افتاده بود رو دلم.. خیلی بزرگ! الانم هست، دلم برای ایرانم میسوزه ... ایران زیبا و قشنگم *_*
این روزها هم حرص اونایی که راه افتادن تو جاده‌ها میرن رو میخورم، هم اینکه ممنوعیت رفت و آمد وضع نمیکنن!!!!!!! 
کار مفیدی کع این سه ماه آخر سال کردم، یک ترم زبان خوندم، کلاس پست پرو ثبت نام کردم دارم میرم، یک نرم افزار جدید یاد گرفتم! مطالعات در زمینه سیاست و جامعه شناسی هم امسال زیاد داشتم:))) خیلی دوست دارم این حوزه رو :))) از این بخشام راضیم :))

۲۱ دی ماه ۹۸

سلام خوبین؟؟ 


میدونم اوضاع مملکت چنان قاراش میشه که نگو 

اما من امیدوارم با فشار مردم به سمت درستی برن..


خب از خودم بگم

من دارم برا امتحانای پایانی ترم یک ارشد آماده میشم..

البته اگرررررر این اخبار اجازه بده و گریه و آه و ناله امان بده :))


...

از ترم یکمون اصلا راضی نیستم.. هیچی یاد نگرفتیم :/ دو تا از درسا فقط وقتمون تلف شد و بعدی هم معمولی بود! واقعا جالب نبود :)) 


عوضش چند تا سفر رفتم :) خیلی تهران و گشتم بخصوص مرکز شهرش رو 

رشت رفتم 

ماسوله رفتم

ارومیه رفتم

و قزوین :))

از لحاظ سفر و گشتن بهم خوش گذشت :)  


...

یکم از هم اتاقیام بگم 

یک هم اتاقی دارم اهل شهرهای اطراف شیرازه! آقا دگ نگم :// انقدر که این نامرتب و شلخته اس ک حد نداره :/ 

در اکثر موارد حالم و بهم میزنه اما خب داره زندگیش و میکنه :/ 


دو تا هم اتاقی دگ هم داره تو فاز دپ و شکست عشقی و گریه و زاری ان ://

یکی دگ دارم نامزده داره عروسی میکنه >< یکیم معلمه و اون خیلی گل تر از بقیه اس از نظر من :))) 

با همه سختی هایی که بودن با اینجوری آدما داره به خودم میگم یک تجربه اس و سعی میکنم راحت بگذرونم :)) 


فعلا همین تا بعد