-
ما خانووومم مهندس هستیم .. اووهوووومممم
سهشنبه 3 اسفند 1395 22:57
همین جور که توی دفتر جناب مهندس نشسته بودیم و منتظر ایشون بودیم من داشتم واسه دوستم از کارهای ترم قبلم میگفتم و عکس کارهام و بهش نشون میدادم و هر از گاهی از کلنجار رفتن با هم گروهی ها میگفتم و اون میخندید! بعد یهو دوستم گفت خیلی دوست دارم بدونم با کی ازدواج میکنی ؟! پوکر شدم :| گفتم چرا دوست داری بدون ؟؟؟ گفت نمیدونم...
-
۳۰۹-
سهشنبه 3 اسفند 1395 09:38
نیاز به تلاش بیشتر ، محرک و صبر دارم ! میدونم زوده واسه خواستن یک چیزهایی میدونم تمرین و پشتکار میخواد میدونم انتظارم معمول رو به بالا و شاید آرمانیه ، میدونم اگه اون چیزی که تو ذهنمه عملی شه نتیجه دلخواهم و خواهم گرفت ! برای این رشته برای این درس پرررر از انرژیم اما فقط انرژی کافی نیست باید ی سری مهارت ها رو هم داشته...
-
۳۰۸-
دوشنبه 2 اسفند 1395 03:02
حس میکنم بداخلاق شدم ...بد اخلاق که بووودممم ذاتن ولی خودم هیچوقت قبول نمیکردم! این چند روزه استرس اینکه سر گروه بندی های اینترم بازم مشکلی پیش میاد یا نه همش با خودم در گیرم ! امیدوارم گروه خوبی باشیم ؛ هم طرح هم شناخت هم طراحی شهری و هم(احتمالا ) برنامه ریزی شهری گروه بندی شدیم و من ترجیح دادم اعضامون ۴ نفر...
-
۳۰۸-
جمعه 29 بهمن 1395 02:45
امشب دلم میخواد برداشت هامو از زندگی با آدم های مختلفی از شهرهای مختلف که توی خوابگاه دیدم بنویسم ! آدما رو با شهرهاشون ذکر میکنم اگه فکر میکنید با خوندن اسم شهرتون و قضاوت اون ناراحت میشید نخونید! اینا نظر و برداشن منه تا بدین لحظه و حق خودم میدونم تحلیل هامو ب شیوه خودم بنویسم :) اگه میخونید مرسی ! بگذریم بریم سر...
-
شب اول اتاق ۲۰۷ !
دوشنبه 25 بهمن 1395 10:53
بچه های جنوب که خب بندگان خدا همیشه توی گرما اونور بودن انگار بعد از ۷ ترم هنوز به سرمای اینجا عادت نکردن و توی بهترین هوای اتاق بازم شوفاژ و تا تههه روشن میکنن شب که داشتیم میخوابیدیم من رفتم بالا و از حرارت اتآق داشتم آتیش میگرفتم ! کل شب رو هیچی روم نکشیدم و دلم میخواست لباسم و دربیارم و شب رو با سوتین بخوابم بلکه...
-
۳۰۷-
دوشنبه 25 بهمن 1395 01:31
این پست رو دارم از خوابگاهی میگذارم که چند روز براش دوییدم! دیروز که رفته بودم دنبال کارهای آران خیلی اتفاقی سفره دلم رو جلوی مسئول آموزشمون باز کردم و مشکل خوابگاهم رو گفتم و اون هم گفت برو پیش فلانی و بگو من فرستادمت و بگو مشکلت و حل کنه ! رفتم پیش فلانی و با یک تلفن ،خوابگاه مورد نظر ازآن من شد! امشب که اینجام...
-
307-
شنبه 23 بهمن 1395 00:33
دوباره فردا میرم دانشگاه واسه اون کارهای خوابگاهی و البته ی کار اداری دگ برای آران !!! امیدوارم فردا دگ خوابگاهم درست شه ! خیلی بده ... نمیدونم وسیله هام و جمع کنم ؟؟؟ نکنم ؟؟؟ کی اینکارو بکنم ؟؟؟ فردا رفتنیم؟؟؟ پس فردا رفتنیم؟؟؟ کی جمع کنم بهتره؟؟؟ بابا میگه فردا با اون یارو صحبت کن اگه قبول کرد که هیچ اما اگه نه !...
-
مردها دوست دارند ضعیفه ای زیر دست خود داشته باشند ؛ اما کور خوانده اند
جمعه 22 بهمن 1395 17:42
داشتیم تو گروه خونوادگیمون راجع ب دختر دایی جان صحبت میکردیم که نبود و همه داشتن سراغش رو میگرفتن که یکهو همسر محترمش آمد و گفت هست ولی خوابه و ... گفتن آخی لابد داره خونه تکونی میکنه و خسته شده خوابیده ! همسر محترمش نوشتن اتفاقا از وقتی اومدیم ... اصلا کار نکرده ! ریپلای کردم نوشتم مگه باید کار کنه؟؟ ریپلایم کرد نوشت...
-
306-
چهارشنبه 20 بهمن 1395 15:07
همون یارو که دیروز بهم گفت برو آخر بهمن بیا شاید تونستم کاری برات بکنم امروز بهم میگه نمیتونم و اصلا امکانش نیست! ازش متنفرم ولی کارم دستش گیره و الا انقد میزدمش تا بمیره ... کل دانشجو های دانشگاه رو سرکار گذاشته! آنقدر ریلکس صحبت میکنه که میخوای خفه اش کنی ... کارم دستش گیره و الا حتما صندلی کناریش میکوبیدمتو سرش !...
-
۳۰۶-
سهشنبه 19 بهمن 1395 21:31
اوه بچه ها امروز رفتم با اونیارو مسئول خوابگاه صحبت کردم و ازش ی نیمچه چراغ سبز گرفتم گفت برو آخر بهمن بیا شاید تونستم کاری بکنم ! اگه آنموقع برم قطعا کاری نمیکنه ... اما همین موکول کردن یعنی میشه! !! امروز رفتم یکی از خوابگاه هاییکه بهمپیشنهاد میدادن رو رفتم دیدم! اففففتتتتتضضضضضضاااااااااااحححححححح بود ،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 بهمن 1395 23:22
بععععععععععععله بالاخره امتانا تموم شد... کلی شب بیداری و سختی و دوییدن و برداشت و ترسیم و ... همه و همه تموم شد و رفت و خاطره شد از ترم سه ! البته لازم به ذکره که بگم خیلی هم گل و بلبل نگذشت و عواقب خودش رو داشت ،اولا عقب افتادن زمان تموم شدن کارها و نیومدن به موقع نمره ها و لنگ بودن کار خوابگاه بنده ؛ چون من معدل...
-
۳۰۳-
پنجشنبه 14 بهمن 1395 19:35
همون دیشب استاد نون نمره ها رو گذاشت ! گروه ما به اتفاق یک گروه دگ ۱۸.۵ شدیم و دوم شدیم ...گروه اول ۱۹ شد ! خیلی ناراحتم ، فکر میکنم حق پا بیشتر از این ها بود ... البته همه ی گروه ها زحمت کشیدن ، همه ! اما ما ب گروه های دگ هم کمک کردیم ... نمره خودمون که هیچ ولی اون گروه اول اصصصلننننن حقشون ۱۹ نبود ، من در جریان...
-
302-
چهارشنبه 13 بهمن 1395 14:55
اینکه یک نفره یا دونفره بار کل گروه روی دوشت باشه خیلی سخته ... دیشب که داشتم تنهایی جون میکنم تا کارهارو تا ی جاهایی پیش ببرم ، صدها بار به خودم لعنت فرستادم که با این ها هم گروه شدم ... با کسایی که پر موج منفی و افکار منحرف و انرژی های آزار دهنده ان ! کسایی که کاری از دستشون برنمیاد و در عین حال تلاشی هم برای...
-
301-
سهشنبه 12 بهمن 1395 12:35
ینی مدیر گروهمون تو گند زدن ب همه چی عالیههه ! دیروز فرم و طبق چیزی که آران خواسته بود پر کردم یعنی ماده درس هایی که اونجا میخوان بهش بدن رو پر کردم و بردم پیش مدیرگروهمون ، بعد به من گفت غلطه و برو ی فرم جدید بگیر :| رفتم یکی جدید گرفتم آوردم گفت درس هایی که اینجا ارائه میشه رو بنویس :/ خب منم نوشتم -_- و امضا کرد و...
-
300-
یکشنبه 10 بهمن 1395 11:55
قطعا انتخاب واحد یکی از چرتالو ترین کارهای دانشجوییه ! فقط اسمش "انتخاب"واحده و جز برای بعضی از دروس عمومی و کارگاهی هیچ انتخاب دگ ای نداری ، دروس با اساتید مشخص ارائه میشه و تو مجبوری برای گذروندن واحد های درسیت همون رو وردار! حالا دانشگاه آزاااااد خودشو چیز میکنه با اون تنوعش !! بعد ما باید این جبر رو هم...
-
299-
شنبه 9 بهمن 1395 20:08
روی نقشه توپوگرافی مون چایی ریخته بود بعد هم گروهی های .... میگفتن همین و ب استاد تحویل میدیم ! من دگ واقعا خسته شده بودم از چونه زدن و بحث کردن باهاشون ! دیشب رو فقط دعا کردم که استاد بگه این چه وضعشه و من نقشه اینجوری قبول نمیکنم و بعد مجبور شیم از اول همشو بکشیم ! اتفاقا اتفاقا اتفاقا وقتی استاد نقشه رو دید گفت :...
-
298-
شنبه 9 بهمن 1395 01:32
امروز رفتیم برداشتت :))) هر دو جداره یکی از خیابان های شهر کلا برداشت شد ! (برداشت یعنی : اطلاعات مورد نیاز یادداشت شد تا روی نقشه مورد نظر پیاده شه ) از شمالی یا جنوبی بودن خونه ها تا ارتفاع کنسول ها و بالکن ها از سطح زمین ! از تعداد درخت های رو به روی خونه ها تا عرض جوی آب ! :)) پروسه از ساعت 10/5 صبح شروع و تا 6...
-
297-
پنجشنبه 7 بهمن 1395 09:34
بابا میگه شب که داشتم از سرکار برمیگشتم ی برف خیلی خوشگلی میبارید ؛ دلم قدم زدن با تو رو خواست ... اما نتونستم صدامو درآرم ! متاسفم که نتونستم بهش بگم فدات بشم من که تو انقدر عشقی ، انقدر میفهمی که شاید دلم بخواد تو ی روز بارونی یا برفی برم قدم بزنم و تو همیشه پایه ای و حتی خودت پیشنهاد میدی و دست دختراتو میگیری میرین...
-
296-
سهشنبه 5 بهمن 1395 23:53
چقد دلم نوشتن میخواد و چقد وقت نیست ! فردا مینویسم :)) زدم ترکوندم امتحان نظری نقشه رو ! استاد خودشم فهمید ... متلک بارونمون کرد ما هم همراهیش کردیم بس که خووووب نوشتیم :| البته سوالاش مثل همیشه شوک برانگیز بود !!! و غر غرهامون سر جلسه مبنی بر سخت بودن سوالا یا پیغام همیشگی ساکت باش :/ جواب داده شد و پوکر شده و دگ...
-
295-
شنبه 2 بهمن 1395 02:11
چقد دلم میخواست امشب ی پست طولانی اینجا آپ کنم اما چه کنم که درس جانمان طول کشید و مجبور بودم واسه نهار فردا غذا درست کنم (حس خوردن غذای تکراریه سلف فردا نیست :) ) و کلا این شد که الان ساعت 2 شب هست و من تازه فرصت کردم بتونم بیان و چند سطری بنویسم !! از یکشنبه تا چهارشنبه هر روز امتحان دارم و به واقع لههه :) باشد که...
-
294-
جمعه 1 بهمن 1395 01:14
فکر میکنم اینکه بدونیم ی آتش نشان که بیرون بوده بعد از ریزش ساختمون داد میزده ولم کنید باید همکارهام رو نجات بدم ... کافی باشه !!! دلم برای صاحب های اون ساختمون نمیسوزه ! دلم واسه آتش نشان ها میسوزه ! گریه هام و کردم این بغض همچنان باهامه ولی مگ دردی دوا میکنه؟؟؟؟ لعنت ب همه ی آدمای احمق !!! بقول اخوان : شبی که لعنت...
-
391-
چهارشنبه 29 دی 1395 11:26
واااااااااای معااادلااااااتتتت پاس شدمممممممم مرسییییییییی از خودم :))))) اونطور که بنظر میاد اپسیلونی اضاف نمره نداده ^_____^ همه اتفاق نظر دارن که اصلا اضاف نمره نداده
-
291-
سهشنبه 28 دی 1395 01:33
با دوستم که باهم کتابخونه درس میخونیم ی عکس پروفایل تل گذاشتیم که پاهامون رو میزه و دفتر دستک ها اون اطراف ! حالا اومدیم کلی عکس رو زیبا سازی کردیم و توی زمینه اش رو پل برکلین گذاشتیم که مثلا ما اون بالا رو پل داریم شهر و میببنیم و همزمان میدرسیم! بعد امروز که تو خیابان داشتم قدم میزدم تل و جک کردم دیدم خاله جانم پی...
-
291-
دوشنبه 27 دی 1395 16:52
داشتم تو سالن میرفتم که استاد "نون" و یک دسته از دانشجو ها رو دیدم که دور استاد جمع شده بودن ! ( عاشق جمع شدن های اینجوریم ، از جمع شدن های خشک و رسمی اتاق اساتید بدم میاد:) ) با استاد چشم تو چشم شدیم و سلام دادم ! گفت صبر کن کارت دارم :| گفتم باشه ایستادم کنار و تا کارش تموم شد و اومد شروع کرد دگگگ -_- گفت...
-
290-
شنبه 25 دی 1395 13:20
الان نمیدونم بگم قبولم؟؟؟ بگم افتادم ؟؟؟ بگم چی؟؟؟ فعلا همچی در هاله ای از ابهامه ! اما به نظر احتمال افتادن بالاتره :/ ب شکل جالبی پوکرم و نمیدونم دقیقا چی شده ؟؟؟؟ دگ ولش کن ، از اولشم قرار نبود با 20 پاسش کنم ، همین که تو اوج ناامیدی و به فکر حذف بودن شجاعت خوندن گرفتم و دوستم و اوکی کردم بهم یاد بده و از هیچی و...
-
289-
شنبه 25 دی 1395 02:19
تاب تاب عباسیییییی استااااد مونو نندازیییی پلییییییییززززززز شب خاطره انگیز امتحان معادلات فرا رسید و بنده مفتخر شدم که نصف مباحث رو کامل بخونم و چند نمونه ازشون حل کنم :-| آیا کافیست؟؟ آیا نمی افتم ؟؟ آیا فردا بعد از امتحان هم همچنان خواهم خندید؟؟ آیا استاد شیفت میدهد؟؟ آیا اولین افتادن رغم خواهد خورد؟؟ آیا فردا شب...
-
288-
پنجشنبه 23 دی 1395 14:11
دیشب هم کلاسیم اومده میگه یه عکس از خودت بده دلم برات تنگ شده ! منم یکی از عکس های مسخره بازی هام براش فرستادم :/ بعد میگه یکی و پیدا کردم و خیلی شبیه توعه! یکی درست و حسابی بفرست میخوام به اون نشون بدم :/// نابودم کرد! درست و حسابی اونجوری نداشتم ! مجبور شدم یکی از شکارهای دوستان با بنده و یکی از تلاش در ب دست آوردن...
-
287-
سهشنبه 21 دی 1395 17:01
داریم با دوستم معادلات میخونیم :))) باورم نمیشه 80 صفحه است ما هنوز صفحه ی 30 رو تموم نکردیم ! همش رو فهمیدم چی به چیه ! اما فقط یک هاله ای از همه راه حل ها تو ذهنمه ! یک مرور کلی لازمه تا تثبیت شه :) از دیروز ظهر داریم میخونیم ^_^ این دوستم همیشه وقتی نمیرسید کل ی درس حفظیمونو بخونه به من میگفت شیدا تو برام توضیح بده...
-
285 -
دوشنبه 20 دی 1395 02:33
درسته که رفت اما امیدوارم روزهای خوبی در انتظارمون باشه یکی کامنت گذاشته بود : چرا مردم بجای نگران بودن بیشتر میترسن؟ خیلی حرفه نه ؟؟؟؟ حرص خوردن یا ناراحت بودن من هیچ فرقی نداره .... ینی میشه خوشبین بود ؟!! ... میگم این رسانه های ایرانی هم میترکونن هاااا ایرنا و ایلنا و چن تا دگ رسما زده بود سه روز اعزای عمومی و سه...
-
284 -
شنبه 18 دی 1395 00:56
نمیتونم درس بخونم ، نمیدونم چرا ؟!؟! حسش نیست ! معادلات لعنتی فکرم و خراب کرده ! بقیه درسا هم بخاطر فکر و اون نمیتونم بخونم ... اونم که حسش نیست ! میگن خیلی سخته جزوه لعنتیش ... اه اه اه ! کاش حذفش میکردم ، نه سر کلاسش رفتم و نه احتمالا ازش سردربیام! کاش خوب تموم شه ! کاش نیوفتم ... تو این چند روزی که خونه اومدم مامان...