-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 آذر 1398 01:15
چند روز پیش گفتم زیر سایه امن پول بابام هستم و مشکلی ندارم الان حرفم و پس میگیرم!!! بخاطر اینکه امروز خواهرم از پشت تلفن واسه کتاب کنکوراش داشت گریه میکرد و میگفت بابا میگه با پول خودت بگیر اما من پولام فقط میره برا کلاسا!!!! باورم نمیشه!! نمیدونم برای کدوم ناراحت باشم!! برای مامانم؟ بابام؟ خواهرم؟؟ آینده خودم؟؟...
-
نمایشگاه کار
پنجشنبه 30 آبان 1398 17:51
چند وقت بود پیگیر نمایشگاه کار دانشگاه تهران بودم.. زد و این وضعیت تهران و درگیری و اینا به وجود اومد نمایشگاه سه شنبه و چهارشنبه بود انقدر خبرهای بگیر و ببند و شلیک و کشتن شنیده بودم که زنگ زدم به خاله ام و گفتم چخبره اونجا؟ اونم بعد توضیح و تفسیرها گفت نیا به هیچ عنوان، اینجا همه چیز مبهمه و در گرفتن و بردن و کتک به...
-
آبان ۹۸
سهشنبه 28 آبان 1398 00:54
چند روز پیش داشتم به دوستم میگفتم من دوست ندارم برم برا کشوری وقت و انرژی بگذارم که سیاستهاش علیه معیشت مردمیه که سالها کنارشون زندگی کردم!! . . دیروز که بیرون بودم و رفتم یکم قدم بزنم از خودم پرسیدم مگر میخوام تو سیستم اینجا غرق بشم؟؟ دوست دارم؟ جوابم منفی بود! چون اینجارم دوست ندارم... اما تغییر اینجا رو دوست...
-
پایان نامه کارشناسی
جمعه 15 شهریور 1398 02:37
-
۹ شهریور ۹۸
شنبه 9 شهریور 1398 19:50
وای خیلی حس خوبیه که هوا سرد باشه! بعد مدتها حالا تو منتظر چیزی باشی!! پایان نامه رو ینی فرستاده باشی استاد چک کنه فعلا کاری برای انجام نداشته باشی!! توی خونه تنها باشی.. به دوش گرفتن فکر کنی به لذت اینکه هوا سرده به اینکه بعد مدت ها این هوای سرد و به دست آوردی و تجربه میکنی :))) من آدم گرما و موندن تو گرما نیستم، به...
-
۳ شهریور ۹۸
دوشنبه 4 شهریور 1398 05:26
خب الان ۵ صبحه و من چند دقیقه پیش ۳ فصل اول پایان نامه ام رو برای استادم ارسال کردم!!!! فکر کردم نتش خاموشه اما دو تیک خورد براش :// بسیار گرخیدم گفتم الان میگه این دختره چقدر بی فکره!!! ساعت ۵ صبح برا استادش چیز میفرسته ! اهمیت نمیدم و بیخیالم الان :)) دو فصل مهم دگ مونده!! که ایشا الله اونم از فردا بنویسم!! ... امشب...
-
۲۸ مرداد ۹۸ اولین جلسه با روانشناس
سهشنبه 29 مرداد 1398 01:35
امروز وقت داشتم با روانشناس اول ازم پرسید تا حالا پیش روانشناس رفتی؟ از کی تو فکرته بیای پیش روانشناس؟ از روانشناست و این جلسه چه انتظاری داری؟ اینا رو که بهش جواب دادم شروع کردم به صحبت. .. میدونستم حالم راجع به مشکل خانوادگیمون خوب نیست.. گریم گرفت اما به هر زحمتی بود بهش منظورم و رسوندم.. گفت ببین حل کردنش کار تو...
-
۲۶ مرداد ۹۸
شنبه 26 مرداد 1398 01:35
گاها که میام وبلاگم میرم بخونم ببینم پارسال این موقع چیکار میکردم؟؟ الان رفتم سر زدم به آرشیو دیدم پارسال همچین روزی جلسه معارفه ام بوده توی اون موسسه :))) و الان که نگاه میکنم میبینم چقدر تغییر کردم نسبت به پارسال اینموقع :)) خیلی چیزها یاد گرفتم.. خیلی از نگرشهام عوض شده :)) یادمه وقتی میخواستم وارد این کاره بشم حس...
-
۲۴ مرداد ۹۸
پنجشنبه 24 مرداد 1398 15:03
دارم روزهای جدید و مشغله های جدیدی رو باهاشون روبرو میشم... راستش الان مث دوران کنکور به خودم سخت نمیگیرم :) پایان نامه دارم و تقریبا کاری براش نکردم نمیخوامم زیاد فشاری کار کنم.. همزمان درگیر مشکلات خانوادگیمون که اشکم رو درآورده و حال روحیم و خراب میکنه هستم ... میدونم همش میگذره ... میخوام وقت روانشناس بگیرم برم...
-
بعد مدت ها یک کنکوری مینوسم ><
چهارشنبه 26 تیر 1398 15:48
خب دگ نتایج مرحله اول کنکور اومد و بسیار خوب عمل کرده بودم :)))) ما کنکورمون ۲ مرحله است. برا مرحله دو تمرین زیاد نکردم ... حالا اونش به کنار :))) ... احساس اینکه به درد خاصی نمیخورم اومده سراغم دوباره ... دو سال پیش این حس رو داشتم و با گیاهخواری یکم آروم شدم و بعدش خیلی اتفاقی کار پیدا کردم و این حس مرتفع شد تا...
-
دغدغه یک کنکوری! 14
جمعه 24 خرداد 1398 02:31
خب الحمدلله رب العالمین ، کنکور ارشد و دادم تموم شد والا به جز زبان بقیه درسا فکر میکنم متوسط رو به خوب زدم! ولی تا ببینیم ضد حال نخوریم ایشالله دوستام که همه بعد کنکور قنبرک زده بودن :( یکی حرف نمیزد، یکی حوصله نداشت، یکی گریه میکرد!!!! من؟؟؟ من معمولی بودم! کلا حسی نداشتم :(( ینی فکر میکردم حالا انقدرم غمناک نبود!!!...
-
دغدغه یک کنکوری! 13
دوشنبه 20 خرداد 1398 14:13
به طرز عجیبی بیخیالم :))) نمیدونم چرا :)) ذاتا در شرایط بحرانی یک آرامش عجیبی دارم :/ فکر کنم این ویژگیم به درد هلال احمر و اینا بخوره برم اونجا مشغول شم چطوره؟؟ ینی خودمم خودمو شگفت زده میکنم و میخندم از حالت هام :/ آخه کدوم کنکوری انقدر ریلکس میشه ؟؟؟ هومم؟؟؟!! وضعیت تست ها؟؟ همونجوری و یکجورایی دگ حالش و ندارم!!...
-
دغدغه یک کنکوری! 12
دوشنبه 13 خرداد 1398 18:20
گوبا چند سال پیش یک وبلاگی رو پیدا میکنم و بعد خیلی زود نویسنده میاد میگه میخوام گروه بزنم بیاین اونجا باهم آشنا شیم :)) منم میرم تو گروهه و بعد وسطا نویسنده قهر میکنه میره و اما اون گروهه و اعضاش همچنان هستن و منم توی گروه هستم و حسابی باهم دوست شدیم :))) نویسنده محترم وبلاگ توی چنل تلگرامیش نوشته داره طلاق میگیره و...
-
دغدغه یک کنکوری! 11
یکشنبه 12 خرداد 1398 19:49
گویا ۱۰ روز بیشتر تا کنکور ارشد نمونده و من ناامیدم از نتایج تست هام :) نمیدونم چی قراره بشه :) نمیدونم توی این ده روز چقدر میتونم وضعیتم و تغییر بدم! کم هم با وضعیت مطلوب فاصله ندارم زیاده.. در واقع نوسان زیاد داره درصدام و این نشون میده چندان مسلط نیستم. خلاصه که اینجوریم و امیدوارم روز کنکور روز خوبی باشه... بیشتر...
-
دغدغه یک کنکوری! 10
سهشنبه 7 خرداد 1398 17:25
یک کتابی خریدم توی نمایشگاه کتاب تهران به اسم "تکههایی از یک کل منسجم" :) - نویسنده: پونه مقیمی توی یک بخش توضیحاتی راجع به افراد خشمگین و عصبانی میده :) قانعم کرد آران رو همینجوری و یکهویی با خشم و عصبانیتش تنها نگذارم :) البته به خودم حق میدم یک موقعهایی از دستم در بره اما باز تصمیم دارم بهش کمک کنم و...
-
شب قدر ۹۸
دوشنبه 6 خرداد 1398 02:43
یک حس دل گرفتگی عجیبی دارم امشب! نمیدونم چرا؟! حس میکنم خدا (البته اگر باشه ) مثل یک مادر سخت گیر وایساده اون بالا و اصلا حاضر نیست باهام صحبت کنه! منم مث بچه های تخس محلش نمیدم ... اما تو خلوتم دلم برا بغلش تنگ شده و نمیدونم بهونه ام چیه که نمیرم سمتش ... میدونم دلش مهربونه اما نمیتونم غرورم و بگذارم زیر پام! نمیدونم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 خرداد 1398 01:51
نمیدونستم دیشب شب قدر بوده! صبح که فهمیدم یک طوری شدم!!! با خودم گفتم واقعا؟؟ چه عجیب!! توی اینستاگرم دیدم جمعیت امام علی ۸۰۰۰ تا بسته برای مناطق محروم و سیل زده قراره ارسال کنه :) دلم مچاله شد!! به این فکر کردم که چقدر قلب یکی میتونه بزرگ باشه که شبا در فقرا رو بزنه و براشون آذوقه گذاشته باشه پشت در و خودش رفته باشه!...
-
آران
سهشنبه 31 اردیبهشت 1398 18:41
من و آران رو خیلی رویا پردازی ها و علایق تفاهم داریم اما یک سری رفتارهایی داره که من شاید تا قبل این ندید میگرفتم اما تصمیم گرفتم ندید نگیرم! ما تفاوت های زیادی هم داریم مثل همه دوستای صمیمی! اما من به این نتیجه رسیدم گذشت از برخی رفتارهاش یعنی ندیدن خودم و پاگذاشتن رو شخصیت خودم!! برای همین ارتباطم رو باهاش کم کردم!...
-
دغدغه یک کنکوری! 9
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 22:19
کردها رو خیلی دوست دارم، یک مهربونی و اتحاد خاصی دارند، توی خوابگاه هم اکثرشون روزه میگیرند. درسته که اخلاق فرهنگی زیادی باهاشون حس میکنم اما بین خودشون و به طور کلی چهره مثبت و قشنگی دارند تو ذهنم :)) امروز دیدم یک اتاقی قبل افطار برا خودشون شام درست کرده و توی اتاق هم سفره افطار پهن بود... من که روزه نمیگیرم یهو...
-
دغدغه یک کنکوری! 8
دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 22:25
تا حالا ندیدم و نخوندم کسی از دوستای نزدیکش خسته بشه!!! اما من الان مینویسم! شایدم اصلا صمیمی نیستیم! اصلا تعریف صمیمی بودن چیه؟؟ دو تا دوست صمیمی یعنی چی؟؟ واقعا یک موقع هایی حس میکنم مطلوب من نیستند یآ من آنقدری صبر و تحمل یک سری ویژگی ها رو ندارم!! وای از آران! غنچه و ... ... اونروز استاده داشت میگفت انسان سه بار...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 01:47
قبلا گفتم؟؟ دقیق مطمئن نیستم! خیلی از آدما میخوان بهم ثابت کنن پرفکتن! عالین! خوبن! مثلا آران حتی عصبی هم میشه در حال اثبات! یا یکی خجالت میکشه یک حسش و بهم بگه!!! چرا واقعا؟؟ انگار من چند سال ازشون بزرگ ترم؟! یا اگه پیش من عالی نباشن چی میشه!! خودم بدم میاد که اینطورن! کهمیترسن که بفهمم خوب نیستن و طبق ایده آل های...
-
درس زندگی در خوابگاه ><
پنجشنبه 19 اردیبهشت 1398 11:09
خوابگاه جای جالبیه... پر از فرصت برای تجربه کردنه!! هررر چند من از محیطش و امکاناتش و اینها راضی نیستم و فکر میکنم هنوزم عادت نکردم بهش! پیش دوستام خدای حریم خصوصی و اینام .. اما انگار خودم امروز به حریم یکی تعرض کردم و اونم با این جمله که بهتره سرت تو کار خودت باشه دهنم رو آسفالت...
-
او با خودش حال کرد (خودشناسی)
سهشنبه 17 اردیبهشت 1398 17:53
همیشه یکی از کارهای سخت برام نه گفتن بوده!!! همییشهههه.. بارها و بارها هم بهش عمل نکردم و خودم ضرر کردم این وسط اما همیشه با فکر کردن به انسانیت و کمک و اینها عملم رو توجیه میکردم! همیشه ته دلم این بود که خب اگر به یکی نگم باشه بعدش همش زیر ذره بینشم که خب اگر به اون اوکی ندادم پس خودم چکار کردم :))) حدود یک سالی هست...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 01:25
درسته من هیچوقت از خودم راضی نبودم ولی الان تو دور و برم بقیه هم این انتظار و ازم دارن و صرفا عالی بودن ازم میخوام.. در این بین برای ذهن و جسم و روحم آرامش میخوام... داشتم تمرین میکردم دست از سر خودم بردارم و تایم های خوشحالی و لذتم رو بیشتر کنم :) که اینجوری شد ینی این حس حسارو بیشتر لمس میکنم!! داره چه اتفاقی...
-
بچهی طلاق
جمعه 13 اردیبهشت 1398 16:23
تا حالا یک مادر بی توجه دیدین؟؟؟ دیدین مادری که فایل صوتی ای که بچه اش براش میفرسته رو باز نکرده براش بنویسه " باشه عزیز مادر" بعد بچه نگاه به پیام مامانش کنه و بگه: مامان آهنگگگگ بود برات فرستادم، چیزی نگفتم... اولش با خودم گفتم عجب زنی!!! ینی انقدرم برای بچه اش ارز قائل نیست؟؟ فقط میگه باشه که از سرش وا...
-
دغدغه یک کنکوری! 7
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1398 15:41
این هانی بال (پاتوقمون) صاحبش فووووق العاده سخت گیره! بنظرم برا همینه که انقدرم هنوز تو اوجه :) توی این ۴ سال کلیییییی آدم دیدم اینجا کار کردن ولی هفته بعدش نبودن! بارها دیدم که رئیسه جلسه گذاشته و خیلی شدید با همشون برخورد کرده .. اینجا دو سه نفر هستن که خیلی وقته هستن بقیه متغییرن:))) در کل رئیسه آدم عصبیای هست....
-
411-
شنبه 31 فروردین 1398 11:11
یادم رفت تو پست قبل بگم :) دیروز میخواستم بنویسمش! آران از روزی که بحث کردیم سر سنگین شده و منم خیلی اهمیت نمیدم چون به نظرم منطقی نیست کارش! از اینا که بگذریم یک مدلیه که مثلا دوست داره وقتی من باهاش دوستم ارتباطاتم و اینها هم مدلی باشه یا با آدمایی باشه که اونم باهاشون حال میکنه در حالی که دایره دوستی ها من گسترده...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 فروردین 1398 10:55
اول هفته است و حس خوبی دارم :) صدای پرنده های توی حیاط میاد هعی :) صدای باد، بارون گهگاهی :)) رفتم به یکی گفتم مشاورم باشه، قبول نکرد بعد میخواستم محکم بزنم تو پرش ولی نزدم.. چون یکمم حق داشت اینجور مواقع تخسیم میگیره میرم تو فاز اینکه اوکی پس منتظر باش تا کامل روشنت کنم -_' حالام باید بشینم خودم برنامه بریزم! .. یک...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 فروردین 1398 00:48
-
دغدغه یک کنکوری! 6
پنجشنبه 29 فروردین 1398 00:40
کنکور ۷ هفته به عقب افتاد :))) من جزو افرادنسبتا خوشحال بودم که این اتفاق افتاد :)) چوووون! چون ۳ ماه پر فشار درس خونده بودم و برای ماه آخر و روزهای آخر هیچ انرژی ای نداشتم! کلا تو بی حس ترین حالت ممکنم بودم و انگیزه نداشتم... ذهنم خسته بود :) خلاصه که عقب افتاد و مسرور گشتم :))) این هفته رم حسابی گشتم تفریح گشت و...